تکه ای از اشعار ( حسین پناهی )
تازه داشتم میفهمیدم که فهم من چقدر کمه / اتم ، تو دنیای خودش حریف صدتا تا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه / انجیر میخواد دنیا بیاد ، آهن و فسفرش کمه
چشمای من آهن زنجیر شدن / حلقه ای از حلقه زنجیر شدن . . .
.
.
.
زندگی مانند کودکی است که اگر میخواهید به خواب نرود
همیشه او را سرگرم کنید . . .
.
.
.
ای بشر ، از چه گمان کردی که دنیا مال توست ؟
ور نپنداری که هر ساعت ، عجل دنبال توست . . .
.