loading...
کابل.تی کا
afg بازدید : 1121 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)

این عکس یکی از نیروهای امنیتی افغانستان در کابل را نشان می دهد که در عملیات تدافعی 18 ساعته مهاجمان انتحاری در بخشی از کابل اشتراک نموده بود و با آنکه از ناحیه ای پا به شدت مجروح شده بود اما بازهم از پای نایستاد و تفنگش را برزمین نگذاشت.

عکس این جوان قهرمان و با ایمان که از اسلام و وطن و مردمش جوانمردانه دفاع کرده است در فیس بوک یکی از محبوبترین عکسهای افغانستان شناخته شد و هزاران مخاطب را به خود جلب کرد و قلب ها را به گفتن سخن ها وا داشت. 

afg بازدید : 693 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)

امروزه کمتر جوون افغانی رو میبینید که به افغانی بودن خودش افتخار نکنه بخصوص تحصیلکرده ها!اکثرا یه شال یه مچ بند یا یه نشانه از افغانی بودن همراهشون دارند!

کات

وقتی جوونای افغانی رو میبینم معمولا باهاشون درباره اینده و برنامه هاشون صحبت میکنم!اینکارو وقتی افغانستانم بودم انجام دادم و با جوونای اونجا هم صحبت کردم!وقتی ازشون میپرسم که بعد از درس خوندن هدفت به عنوان یه جوون افغانی که باید اینده رو بسازه چیه؟میخای به وطنت خدمت کنی یا بری یه جای دنیا؟عده خیلی کم میگن هدفم اینه که برم یه جای دیگه!اما بیشترشون خنده دارترین جوابی که تو عمرم شنیدم رو میدن:اگه شرایط کار و زندگی تو افغانستان جور شه خب میرم وطنمو میسازم!


afg بازدید : 529 دوشنبه 29 آبان 1391 نظرات (0)
داستان های کوتاه و آموزنده داستان های کوتاه و آموزنده داستان آموزنده “زندگی درخت” مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود ،پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنن
afg بازدید : 447 شنبه 29 مهر 1391 نظرات (0)
نجار و ساخت پل محبت


یک روز صبح درب خانه برادر بزرگ‌تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید. نجار به او گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می‌گردم، فکر کردم شاید شما کمی خرده‌کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمک‌تان کنم؟»

برادر بزرگ‌تر جواب داد:«بله، از قضا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن. آن همسایه در حقیقت، برادرِ کوچک‌تر من است. او هفته گذشته، چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب، بین مزرعه ما افتاد. او به‌طور حتم این کار را به‌خاطر کینه‌ای که از من به دل دارد، انجام داده است.»

سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:«در انبار، مقداری چوب دارم، از تو می‌خواهم تا بین مزرعه من و برادرم، حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»

نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه‌گیری و اره چوب‌ها.

برادر بزرگ‌تر به نجار گفت:«من برای خرید به شهر می‌روم، اگر وسیله‌ای نیاز داری، برایت خریداری کنم.»

هنگام غروب، وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار، پلی را روی نهر ساخته بود.

کشاورز با عصانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»

در همین لحظه، برادر کوچک‌تر از راه رسید و با دیدن پل، فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده است. از روی پل، عبور کرد و برادر بزرگ‌ترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر، معذرت خواست.

وقتی برادر بزرگ‌تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.

کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی، مهمان او و برادرش باشد.

نجار گفت:

«دوست دارم بمانم ولی پل‌های زیادی هست که باید آن‌ها را بسازم.»

afg بازدید : 495 شنبه 29 مهر 1391 نظرات (0)
زن فریب كار


- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زیبا ادامه می ده و می گه:

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم!

و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده.

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیكه زیر چشمی اندام خانم زیبا رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!


زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب می گه:

- نه عزیزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم

afg بازدید : 457 شنبه 29 مهر 1391 نظرات (0)
خروپف


پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد. پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود! از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود !
afg بازدید : 0 شنبه 22 مهر 1391 نظرات (0)

تفاوت زمین خوردن دخترا و پسرا!

پسر در حال دویدن ،،،،،
زاااارت ( میخوره زمین )
رفیق پسر : اوه اوه چه مرگت شد ؟؟ خاک تو سر ،،،،، کنن ، آبرومونو بردی ،،،،، . پاشو گمشو (و چند فحش دیگر )
یک رهگذر : چیزی مصرف کردی ؟ واقعا که ، فاسد جامعه !
یک خانم جوان : ایییش ، پسره ی دست و پا چلفتی خنگ !
*
*
*
دختر در حال راه رفتن ،،،،
دوففک (زمین خوردن دخترا بدلیل بد ساخته شدن کفش ها اتفاق میوفته )
رفیق دختر : آخ عزیزم خوبی ؟؟ فدات شم ، الهی بمیرم برات ، چیزیت که نشد ؟؟
یک رهگذر : دخترم خوبی ؟ فشارت میزونه ؟ میخوای ببرمت دکتر ؟؟
یک پسر جوان : ای وای خانوم حالتون خوبه ؟ دستتونو بدین به من! میخواید برسونمتون ؟؟

afg بازدید : 450 شنبه 15 مهر 1391 نظرات (0)


مسئولین یک موسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
afg بازدید : 319 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (3)
امروز
صبح كه از ورزش بازگشتم دیدم خانمم به نانوایی رفته و نان تازه تهیه کرده،
لیکن چندان سرحال نیست؛ پرسیدم که مشکلی پیش آمده گفت نه! اما رفتار شاطر
با یک پیرمرد افغان به‌شدت مرا متاثر و عصبانی کرده. سوال کردم چطور؟ گفت
یک پیرمرد افغان با دست‌هایی پر از زخم و پینه‌بسته برای تهیه نان آمده بود
و در صف قرار داشت. وقتی نوبت به او رسید، آشکارا شاطر به وی نان نمی داد.
از این مهم‌تر آن بود که نه تنها کسی اعتراض نمی‌کرد؛ بلکه از اینکه خارج
از نوبت، به آنان نان داده می‌شد، خوشحال بودند. ایشان
ادامه داد که این اولین باری نیست که با چنین پدیده‌ای مواجه می‌شوم. چندی
پیش نیز در تهران عینا با چنین صحنه‌ای روبه‌رو شدم. در آنجا داستان حتي
تندتر بود. شاطر رخ در رخ فرد افغان می‌گفت به تو نان نمی‌دهم. افغان
بی‌پناه نیز می‌گفت آخر چرا؟ و شاطر تکرار می‌کرد که به تو نان نمی‌دهم.
خانمم می‌گفت وقتی دیدم این‌طوری است به افغان گفتم چند تا نان می‌خواهی من
برای تو می‌گیرم و به تو می‌دهم. شاطر كه دید کار به اینجا کشیده است، به
فرد افغان نان داد، اما نکته مهم رفتار سایر افراد در صف بود که با عمل خود
شاطر را تشویق می‌کردند و حتی به من اعتراض می‌کردند که چرا چنین می‌کنی.
آخه اینا....!!!؟؟؟ به‌نظر می‌رسد که کم‌کم سوء‌رفتار با افغان‌ها در
جامعه در حال تبدیل‌شدن به یک رویه عمومی است و کسی در برابر آن واکنش نشان
نمی‌دهد. این موضوعی نیست که بتوان به‌سادگی از کنار آن گذشت؛ زیرا فارغ
از مغایرت آن با اخلاق و هویت ایرانی، آثار فوری بر زندگی اجتماعی و
اقتصادی و حتی امنیت اجتماعی ما ایرانیان دارد. البته بد رفتاری با
افغان‌ها منحصر به نمونه‌های فوق نیست و دارای نمونه‌های فراوانی است، یک
بار پیش از این نیز در روزهای آغازین سال جاری در یک اقدام تبعیض‌آمیز از
ورود افغان‌ها به یک پارک در اصفهان جلوگیری شد. خوب به‌خاطر دارم که کسی
جز دوست فرهیخته‌مان آقای دکتر غنی‌نژاد اعتراض نکرد و بسیاری شگفت‌زده
بودند که چگونه در این میانه، تنها یک اقتصاددان به این بدرفتاری اعتراض
می‌کند، ولی واقعیت آن است که آموزه‌های اقتصاد مدرن بر عدم تبعیض و آزادی
مبادله استوار است و چنین رفتارهایی را بر نمی‌تابد. فارغ از زندگی
مشترک ایرانیان و افغان‌ها در سی‌سال گذشته و مشارکت در غم و شادی یکدیگر،
این موضوع را می توان از منظرهای مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد. اولین
منظر رویکرد اخلاقی است: ملتی که داعیه فرهنگی کهن با تاریخی بیش از سه
هزار سال دارد و ادعای تاثیرگذاری عمیق بر توسعه تمدن اسلامی دارد، چگونه
می‌تواند چنین رفتارهایی را برتابد. ما که عادت کرده‌ایم نمونه‌های تبعیض
نژادی در سایر کشورها را به باد نقد بگیریم که درست هم هست، چرا با افراد
هم‌نژاد و همسایه خود چنین می‌کنیم؟ اینها علامت‌های خوبی نیست و نشان از
روند سست شدن مباني اخلاق در جامعه دارد. همه باید هشدار دهیم و هوشیار
باشیم و از نقطه‌ای برای اصلاح آغاز کنیم. منظر دیگر هویت ایرانی است:
فرهنگ ایرانی که از آن سخن می‌گوییم جغرافیایی بسیار فراتر از مرزهای رسمی
ایران دارد و از ماهیتی مبتنی بر مدارا بهره‌مند است. جغرافیای فرهنگ
ایرانی از آسیای میانه تا بین‌النهرین و از کردستان تا مرزهای چین و شبه
قاره را پوشش می‌دهد. ما ایرانیان متشکل از اقوام مختلف مفتخریم که در طول
هزاران سال با مدارا و همدلی در این خطه پهناور با هم زندگی کرده‌ایم و همه
از اینکه ایرانی هستیم به خود بالیده‌ایم. مگر نه آنکه بسیاری از مفاخر
فرهنگ ایرانی اهل بلخ و افغانستان هستند؟ اینک چه شده است با قومی که
بیشترین اشتراک فرهنگی و زبانی را با ما دارد، این‌گونه برخورد می‌کنیم؟
باید قدری به خود آییم و از کنار این مسائل به سادگی نگذریم. در حال
حاضر چه بخواهیم و چه نخواهیم جمعیت افغان‌هاي مقیم ایران، رقم قابل‌توجهی
است. قاعدتا هر گونه بدرفتاری می‌تواند موجب عکس‌العمل‌های مشابه باشد. از
این رو است که از منظر امنیت اجتماعی توجه به این موضوع حائز اهمیت است.
سخن آخر آنکه به این آموزه رسول مهربانی (ص) توجه کنیم که فرمود: به دیگران
رحمت ‌آورید تا دیگران نیز به شما رحمت آورند.
afg بازدید : 311 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

پلیس هند اعلام کرد: یک عروس جوان که پس از فریب دادن چندین مرد از آنان اخاذی کرده بود، دستگیر شد. بنابر اعلام پلیس هند، این زن ۳۳ ساله طی چند سال گذشته با فریب چندین مرد اموال آنان را سرقت و اقدام به فرار کرده بود
afg بازدید : 255 جمعه 07 مهر 1391 نظرات (0)

love story داستان عاشقانه شاخه گل خشکیده

 

” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ،  یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید
afg بازدید : 237 جمعه 31 شهریور 1391 نظرات (0)



زنی غمگین و افسرده نزد حکیمی آمد و از همسرش گله کرد و گفت: "همسر من خود را مرید و شاگرد مردی می‌داند که ادعا دارد با دنیاهای دیگر در ارتباط است و از آینده خبر دارد. این مرد که الان استاد شوهر من شده هر هفته سکه‌ای طلا از شوهرم می‌ستاند و به او گفته که هر چه زودتر با یک دختر جوان ازدواج کند و بخش زیادی از اموال خود را به این دختر ببخشد! و شوهرم قید همه سال‌هایی را که با هم بوده‌ایم زده است و می‌گوید نمی‌تواند از حرف استادش سرپیچی کند و مجبور است طبق دستورات استاد سراغ زن دوم و جوان برود."

حکیم تبسمی کرد و به زن گفت: "چاره این کار بسیار ساده است. استاد تقلبی که می‌گویی بنده پول و سکه است. چند سکه طلا بردار و با واسطه به استاد قلابی برسان و به او بگو به شوهرت بگوید اوضاع آسمان قمر در عقرب شده و دیگر ازدواج با آن دختر جوان به صلاح او نیست و بهتر است شوهرت نصف ثروتش را به تو ببخشد تا از نفرین زمین و آسمان جان سالم به در برد! ببین چه اتفاقی می‌افتد!"

چند روز بعد زن با خوشحالی نزد حکیم آمد و گفت: "ظاهرا سکه‌های طلا کار خودش را کرد. چون شب گذشته شوهرم با عصبانیت نزد من آمد و شروع کرد به بد گفتن و دشنام دادن به استاد تقلبی و گفت که او عقلش را از دست داده و گفته است که اموالش را باید با من که همسرش هستم نصف کنم. بعد هم با قیافه‌ای حق‌به‌جانب گفت که از این به بعد دیگر حرف استاد تقلبی و بی‌خردش را گوش نمی‌کند!"

حکیم تبسمی کرد و گفت: "تا بوده همین بوده است. شوهر تو تا موقعی نصایح استاد تقلبی را اطاعت می‌کرد که به نفعش بود. وقتی فهمید اوضاع برگشته و دستورات جدید استاد تعهدآور و پرهزینه شده، بلافاصله از او رویگردان شد و دیگر به سراغش نرفت. همسرت استادش را به طور مشروط پذیرفته بود. این را باید از همان روز اول می‌فهمیدی!"

afg بازدید : 260 جمعه 31 شهریور 1391 نظرات (0)

چرا حقوقم را زیاد نمی کنید؟!

یک مرد پس از 2 سال خدمت پی برد که ترفیع نمی گیرد، انتقال نمی یابد، حقوقش افزایش نمی یابد، تشویق نمی شود. بنابراین او تصمیم گرفت که پیش مدیر منابع انسانی برود. مدیر با لبخند او را دعوت به نشستن و شنیدن یک نصیحت کرد: «از تو به خاطر 1 یا 2 روز کاری که تو واقعاً انجام می دهی، تقدیر نمی شود.»

مرد از شنیدن آن جمله شگفت زده شد اما مدیر شروع به توضیح نمود
درباره ما
کابل تی کا برای هر افغان خبری آموزشی سرگرمی تفریحی دوستی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مردم افغانستان به ویژه جوانان در انتخابات ۲۰۱۴ شرکت می کنند زیرا این انتخابات تغییر مشروع را در کشور به رقم خواهد زد؟
    ارتباط با ما

    http://prance217.rozup.ir/Documents/1.png

    http://prance217.rozup.ir/Documents/2.png


    شما نیز نویسنده سایت ما باشید

    افغانستان





    آمار سایت
  • کل مطالب : 1271
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 28
  • تعداد اعضا : 15
  • آی پی امروز : 120
  • آی پی دیروز : 133
  • بازدید امروز : 190
  • باردید دیروز : 640
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,531
  • بازدید ماه : 1,531
  • بازدید سال : 86,430
  • بازدید کلی : 939,716
  • من یک افغانی ام
    من یک افغانی ام
    وطنم در پی جنگ
    مردمم سر گردان
    دل من پر درد است
    قلمم سر گردان
    دل من غمگین است
    با دلم می جنگم
    غصه ها لبریزند
    عشق من جاویدان
    بر لب من خنده
    خنده ام از درد است
    درد هایم پنهان
    باز هم می خندم

    آری

    من یک افغانی ام
    روز ها در پی نان
    در پی کار حلال
    خسته از کشتن و مرگ
    در پی آرامش
    حرف گقتن بسیار
    تلخ و شیرین بسیار
    دل من خسته است
    راه رفتن بسیار . . .

    آری من یک افغانیم