در این بخش مطالب آموزشی عمومی درباره سیاست اورده شده است که دانستن این مطالب خالی از لطف نیست.
سوسیالیسم
ایدئولوژی
است که فرد گرایی، مالکیت خصوصی، و درآمدهای خصوصی را رد کرده و از نظامی مبتنی بر
اشتراکی بودن اقتصاد، مالکیت دولتی، مالکیت اجتماعی، یا مالکیت گروهی بر صنایع و
توزیع کالا طرفداری می کند. نظریه های سوسیالیسم از این لحاظ که بعضی از آنها از ارزش
های دموکراتیک پشتیبانی می کنند و بعضی دیگر اشکالی از حاکمیت مطلقه و دیکتاتوری
را خواستار می شوند، با هم فرق دارند. سوسیالیسم همه نوع طرفدارانی داشته که از
جمله عبارت بوده اند از: طرفداران آرمانشهر (یوتوپین ها)، گروه های مذهبی مسیحی،
احزاب سیاسی، طرفداران دولت رفاه ملی، رهبران کشورهای در حال توسعه، کمونیست ها،
آنارشیست ها، و بعضی از فرقه های بسته یا سری. اختلاف نظرهای عمده گروه های پایبند
به سوسیالیسم در این است که وسایل رسیدن به قدرت و استقرار سوسیالیسم باید دولتی،
سندیکالیستی (مبتنی بر اتحادیه های صنفی)، یا صرفا تعاونی باشد. سوسیالیست ها، از
نظر راهبرد، در یکی از این دو دسته قرار می گیرند:
«سوسیالیست
های دموکرات»، که کوشش می کنند با کسب قدرت از طریق دموکراتیک و تغییر نظام حاکم
به شکل مسالمت آمیز و با استفاده از دستگاه دولتی به اهدافشان برسند؛ و «سوسیالیست
های مارکسیست»، که معتقدند فقط از طریق مبارزه قهر آمیز و نابودی نهادهای دموکراتیک
و سرمایه داری موجود می توانند به اهدافشان دست یابند.
در
اروپای قرن نوزدهم، از طرف گروه های اصلاح طلب، احزاب سیاسی و روشنفکرانی که از
رنج و عذاب توده ها که ناشی از نظام کارخانه ای برآمده از انقلاب صنعتی و بی عدالتی
های اولیه نظام سرمایه داری بود رنج می بردند، نظریات سوسیالیستی گوناگونی عرضه
شد. در قرن بییستم در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته و دموکراتیک نظیر سوئد، و بریتانیا،
نظام های سوسیال دموکراتیک محدودی در شکل و قالب برنامه های وسیع رفاه عمومی دولتی،
و مالکیت بر پاره ای از صنایع و خدمات اساسی تاسیس شد که این احزاب هنوز هم کما بیش
به فعالیت خود ادامه می دهند. اما مهمتر از همه، اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای
کمونیست اروپای شرقی در دوران جنگ سرد بودند که خود را نظام های سوسیالیستی می
دانستند که در حال انتقال به آخرین مرحله تکامل اجتماعی، یعنی کمونیسم ناب، هستند.
علاوه بر این، رهبران بسیاری از کشورهای در حال توسعه نیز به اشکال مختلف همین خط
سیر را دنبال کرده و حتی برخی از این کشورها هنوز هم در همین مسیر قرار دارند.
سرمایه داری (کاپیتالیسم)
تئوری
و نظام اقتصادی مبتنی بر اصول اقتصاد آزاد (لسه فر) را سرمایه داری می گویند. تئوری
سرمایه داری از مالکیت خصوصی بر دارایی و وسایل تولید؛ نظام رقابتی مبتنی بر انگیزه
سود؛ ابتکارات شخصی؛ عدم مداخله دولت در امور مالکیت، تولید، تجارت و اقتصاد بازار
که قانون عرضه و تقاضا تنظیم کننده آن است، حمایت می کند. این تئوری همچنین از
فعالیت آزادانه کار و سرمایه و تجارت آزاد در بازارهای داخلی و خارجی که نتیجه اش
تقسیم بین المللی کار و تخصص ملی است، جانبداری می کند.
در
اواخر قرن هیجدهم و در قرن نوزدهم میلادی نظریه و عمل جدید سرمایه داری همراه با
مفاهیم دموکراتیک لیبرالیسم سیاسی، رفته رفته جای نظام مستقر مرکانتیلیسم و سلطنت
مطلقه را گرفت. مرکانتیلیسم که کنترل های دولتی سخت گیرانه ای بر فعالیت های
اقتصادی و بازرگانی داخلی و خارجی اعمال می کرد، تدریجاً جای خود را به نظام
معاملات شخصی و فعالیت های آزاد تجاری داد که فرد و آزادی فردی در کانون توجه آن
قرار داشت. رواج و رونق اقتصادی که در پی این امر پدید آمد به پیدایش انقلاب صنعتی
کمک کرد. قرن بیستم شاهد برگ و بار دادن سرمایه داری یا کاپیتالیسم و همچنین تغییر
صورت اساسی آن بود. برخی از صاحبنظران معتقدند که در جهان کنونی به دلیل جنگ
اقتصادی و پیوستگی عمیق شرکت های صنعتی غول آسا به دولت ها و سلطه این شرکت ها بر
امور اقتصادی، در برخی از کشورهای دموکراتیک نیز طبیعت اصلی سرمایه داری که عبارت
است از آزادی کامل فعالیت های اقتصادی و تجاری، دچار دگرگونی ها و محدودیت هایی
شده است. در حقیقت، اکنون که سالها از تسلط این نظام بر بسیاری از جوامع می گذرد،
محدودیت ها در پیامدهای منفی این نظام به تدریج رخ نمایی می کند که جنگ ها و بلایای
ناشی از آن، تنها یکی از این موارد به شمار می روند.
کمونیسم
کمونیسم
(به انگلیسی: Communism) یک ایدئولوژی
است . . . به download مراجه فرمایید .
سوسیالیسم
ایدئولوژی
است که فرد گرایی، مالکیت خصوصی، و درآمدهای خصوصی را رد کرده و از نظامی مبتنی بر
اشتراکی بودن اقتصاد، مالکیت دولتی، مالکیت اجتماعی، یا مالکیت گروهی بر صنایع و
توزیع کالا طرفداری می کند. نظریه های سوسیالیسم از این لحاظ که بعضی از آنها از ارزش
های دموکراتیک پشتیبانی می کنند و بعضی دیگر اشکالی از حاکمیت مطلقه و دیکتاتوری
را خواستار می شوند، با هم فرق دارند. سوسیالیسم همه نوع طرفدارانی داشته که از
جمله عبارت بوده اند از: طرفداران آرمانشهر (یوتوپین ها)، گروه های مذهبی مسیحی،
احزاب سیاسی، طرفداران دولت رفاه ملی، رهبران کشورهای در حال توسعه، کمونیست ها،
آنارشیست ها، و بعضی از فرقه های بسته یا سری. اختلاف نظرهای عمده گروه های پایبند
به سوسیالیسم در این است که وسایل رسیدن به قدرت و استقرار سوسیالیسم باید دولتی،
سندیکالیستی (مبتنی بر اتحادیه های صنفی)، یا صرفا تعاونی باشد. سوسیالیست ها، از
نظر راهبرد، در یکی از این دو دسته قرار می گیرند:
«سوسیالیست
های دموکرات»، که کوشش می کنند با کسب قدرت از طریق دموکراتیک و تغییر نظام حاکم
به شکل مسالمت آمیز و با استفاده از دستگاه دولتی به اهدافشان برسند؛ و «سوسیالیست
های مارکسیست»، که معتقدند فقط از طریق مبارزه قهر آمیز و نابودی نهادهای دموکراتیک
و سرمایه داری موجود می توانند به اهدافشان دست یابند.
در
اروپای قرن نوزدهم، از طرف گروه های اصلاح طلب، احزاب سیاسی و روشنفکرانی که از
رنج و عذاب توده ها که ناشی از نظام کارخانه ای برآمده از انقلاب صنعتی و بی عدالتی
های اولیه نظام سرمایه داری بود رنج می بردند، نظریات سوسیالیستی گوناگونی عرضه
شد. در قرن بییستم در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته و دموکراتیک نظیر سوئد، و بریتانیا،
نظام های سوسیال دموکراتیک محدودی در شکل و قالب برنامه های وسیع رفاه عمومی دولتی،
و مالکیت بر پاره ای از صنایع و خدمات اساسی تاسیس شد که این احزاب هنوز هم کما بیش
به فعالیت خود ادامه می دهند. اما مهمتر از همه، اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای
کمونیست اروپای شرقی در دوران جنگ سرد بودند که خود را نظام های سوسیالیستی می
دانستند که در حال انتقال به آخرین مرحله تکامل اجتماعی، یعنی کمونیسم ناب، هستند.
علاوه بر این، رهبران بسیاری از کشورهای در حال توسعه نیز به اشکال مختلف همین خط
سیر را دنبال کرده و حتی برخی از این کشورها هنوز هم در همین مسیر قرار دارند.
سرمایه داری (کاپیتالیسم(
تئوری
و نظام اقتصادی مبتنی بر اصول اقتصاد آزاد (لسه فر) را سرمایه داری می گویند. تئوری
سرمایه داری از مالکیت خصوصی بر دارایی و وسایل تولید؛ نظام رقابتی مبتنی بر انگیزه
سود؛ ابتکارات شخصی؛ عدم مداخله دولت در امور مالکیت، تولید، تجارت و اقتصاد بازار
که قانون عرضه و تقاضا تنظیم کننده آن است، حمایت می کند. این تئوری همچنین از
فعالیت آزادانه کار و سرمایه و تجارت آزاد در بازارهای داخلی و خارجی که نتیجه اش
تقسیم بین المللی کار و تخصص ملی است، جانبداری می کند.
در
اواخر قرن هیجدهم و در قرن نوزدهم میلادی نظریه و عمل جدید سرمایه داری همراه با
مفاهیم دموکراتیک لیبرالیسم سیاسی، رفته رفته جای نظام مستقر مرکانتیلیسم و سلطنت
مطلقه را گرفت. مرکانتیلیسم که کنترل های دولتی سخت گیرانه ای بر فعالیت های
اقتصادی و بازرگانی داخلی و خارجی اعمال می کرد، تدریجاً جای خود را به نظام
معاملات شخصی و فعالیت های آزاد تجاری داد که فرد و آزادی فردی در کانون توجه آن
قرار داشت. رواج و رونق اقتصادی که در پی این امر پدید آمد به پیدایش انقلاب صنعتی
کمک کرد. قرن بیستم شاهد برگ و بار دادن سرمایه داری یا کاپیتالیسم و همچنین تغییر
صورت اساسی آن بود. برخی از صاحبنظران معتقدند که در جهان کنونی به دلیل جنگ
اقتصادی و پیوستگی عمیق شرکت های صنعتی غول آسا به دولت ها و سلطه این شرکت ها بر
امور اقتصادی، در برخی از کشورهای دموکراتیک نیز طبیعت اصلی سرمایه داری که عبارت
است از آزادی کامل فعالیت های اقتصادی و تجاری، دچار دگرگونی ها و محدودیت هایی
شده است. در حقیقت، اکنون که سالها از تسلط این نظام بر بسیاری از جوامع می گذرد،
محدودیت ها در پیامدهای منفی این نظام به تدریج رخ نمایی می کند که جنگ ها و بلایای
ناشی از آن، تنها یکی از این موارد به شمار می روند.
کمونیسم
کمونیسم
(به انگلیسی: Communism) یک ایدئولوژی
است که میکوشد بر اساس مالکیت مشترک روشها و ابزارهای تولید و در غیاب مالکیت
خصوصی یک سازمان اجتماعی ضد دولتگرایی فاقد طبقههای اجتماعی را ترسیم کند. کمونیسم
را شاخهای از مکتب سوسیالیسم میدانند.
لیبرالیسم
لیبرالیسم
از سویی به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق میشد که در عصر مترقی بودن آن یعنی در
زمانی که سرمایهداری صنعتی علیه اشرافیت فئودالی مبارزه میکرد و درصدد گرفتن
قدرت بود، به وجود آمد و رشد کرد. لیبرالها در آن زمان بیانگر منافع و مدافع طبقهای
در حال رشد و بالنده بودند. آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی دوران فئودالیسم
را طلب میکردند، میخواستند که قدرت مطلقه سلطنت محدود شود، در مجلس عناصر لیبرال
راه یابند و حق رأی آزاد و سایر حقوق سیاسی در محدوده خاص آن دوران و به مفهوم
بورژوایی آن به رسمیت شناخته شود. در قاموس مارکسیستی، مفهوم سیاسی لیبرالیسم به یک
روش لاقیدانه و درویش مسلکانه در داخل حزب طبقه کارگر نسبت به دشمن طبقاتی اطلاق میشود.
در این مفهوم لیبرالیسم به معنای آشتی طلبی غیر اصولی به ضرر اساس اندیشههای
“مارکسیسم – لنینیسم”، نرمش بجا در مقابل خطا و نادیده گرفتن نقض اصول به علل مشخصی
به کار میرود. لیبرالیسم در این مفهوم از نمودهای فرصتطلبی و فردگرایی است.
لیبرالیسم و دموکراسی
رابطه
لیبرالیسم و دموکراسی یک رابطه ضروری عقلی نیست،بلکه یک رابطه تاریخی است. لیبرال
های اولیه دموکرات نبودهاند و بعد از آنکه جان لاک به دفاع از دموکراسی پرداخت، لیبرال ها تدریجا به دموکراسی گرایش یافتند. همچنین بسیاری از دموکرات ها نظیر ژان ژاک روسو نیز لیبرال نبوده اند. اما لیبرالیسم بخصوص در قرن بیستم با دموکراسی گره میخورد، چنانکه امروزه برخی از اندیشمندان علوم سیاسی دموکراسی ها را به دو گروه دموکراسی های لیبرال و غیرلیبرال تقسیم میکنند.
به
نظر دیوید بیتام پنج مولفه از مولفههای لیبرالیسم برای نظام دموکراتیک و دوام آن
ضروریاند. ۱) تامین آزادی بیان، جنبش، انجمن و امثال آن، به صورتی که از حقوق فردی
حمایت حقوقی یا قانونی ویژه به عمل آید. ۲) تفکیک نهادی قوای مجریه، مقننه و قضائیه
که بدون این تفکیک، ایده حکومت قانون و تمام مندرجات آن خیالی بیش نخواهد بود. ۳)
وجود مجلس نمایندگان. ۴) اصل دولت محدود و جدایی حوزههای عمومی و خصوصی، خواه
حوزه خصوصی را برحسب جامعه مدنی مستقل، بازار و مالکیت خصوصی، خانواده و روابط شخصی
تعریف کنیم و خواه بر حسب وجدان فردی.) ۵) نفی پدرسالاری: این فرض معرفتشناسانه
که هیچ حقیقت غایی در مورد این که خیر جامعه چیست، وجود ندارد (حقیقتی مبتنی بر
مکاشفه یا وحی یا معرفتی خاص)، بلکه تنها معیار خیر عمومی چیزی است که مردمی که
آزادانه سازمان یافتهاند، انتخاب خواهند کرد نه آن چیزی که اهل فن یا پیامبران بر
مبنای معرفتی برتر مقرر میدارند. در این جا پدرسالاریستیزیِ دموکراسی محصول مستقیم
پدرسالاریستیزیِ لیبرالیسم و مبتنی بر بنیاد معرفتشناسانه مشابهی است.
ملیگرایی، ملتباوری، یا ناسیونالیسم (به انگلیسی: Nationalism) نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتهای میشود.
به صورت کلی به جریان اجتماعی – سیاسی راستگرایی گفته میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلا و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت به عنوان نقطهٔ گردش تمامی سیاستهای خارجی و داخلی، باعث جهشهای تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت روبرشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی میشود.
ناسیونالیسم، در تضاد با باور نوینی است که جهانمیهنی (انترناسیونالیسم) نام دارد و طرفدار یکی شدن همهٔ مرزها و از میان رفتن مفهوم امروز «کشور» است. ناسیونالیسم با ارائه و بنیان مفاهیمی مانند «عشق به میهن» و یا «ملتپرستی» به جنگ با باورهای انترناسیونالیستی رفته و میکوشد کاستیهای پدید آمده از کارشکنیهای سیستمها و اشخاص «جهانمیهن» را برطرف سازد.
ناسیونالیسم در سیاست معمولاً بهعنوان یک زیرمجموعه برای دیگر باورهای همسو شناخته میشود و قابلیت ارتجاع به «راست و چپ» را داراست. (برای نمونه ناسیونالسوسیالیسم، یا ناسیونالدموکراسی) ناسیونالیسم شالودهای برای خواست با هم زیستن واحدهای سیاسی و قومی است و متضمن این اندیشهاست که فرمانروایان و شهروندان بهره مند از همزیستی در این واحد سیاسی فرضی متعلق به یک تبار قومی (Ethnos) هستند. احساسات ملی ریشه در اندیشه ساخت جامعهای با هویت زبانی، مذهبی، و روانشناختی مبتنی بر تصور خویشاوندی کهن اعضای یک گروه قومی فرضی است. تصور ذهنی این جامعه از واقعیتهای تاریخی آن نیز اهمیت بیشتری دارد. از اینرو گروهی از پژوهشگران به پیروی از ماکس وبر ملت را «بزرگترین گروهبندی مردم معتقد به دارای نیای مشترک» تعریف کردهاند. ملتها بر اساس گستره سرزمینی نیز تعریف شدهاند. در انسان شناسی بررسی هویت قومی مردم نه تنها به فرهنگ بلکه به محیط فیزیکی پدید آورنده آن فرهنگ در طی قرنها یا حتی هزاران سال پیش توجه میشود. منتسکیو اصل جغرافیا را برای تعریف خود از فرهنگ مورد استفاده قرار میداد. شرایط ژئوفیزیکی و اقلیم به شدت بر راه و روش معیشت مردمان و راه و رسم زندگانی شان تاثیر گذار بودهاند. این عوامل حتی در فلکلور و روانشناسی مردم نیز موثر بودهاند