روایت کنند که چون کار دو وزیر داخلیه و دفاعیه ساخته بشد و فارلمانیان مر آنان را رای نمیخواهمت بدادند و فرستادنشان جایی که عرب نیزه انداخته بود.
شور و هلهله در میان خلایق در گرفت که حالا که این دو وزیر رفتند به زیر، چه بهتر که ما خویشتن را کاندیدا کنیم مر این پستها را که بسی پستهای مهم و استراتژیک باشد در حد تیم ملی. پس هر کس بر حسب توانش خود را لایق و سزاوار این چوکی و مقام دانستی و خویش بر سلطان عرضه کردی که این ما را ده.
قضا را در میان مجلس دو بانوی بودندی که بسی جنگاور و رزمآور بودی چنانکه بارها زور خویش بر فارلمانیان نشان دادی و زور خویش کل مجلس نمایندگان را تکان دادی. چون ایشان بدیدند که خلایق در پی چوکیاند، گفتند ما از کی کمتریم که قانون نیز حق مساوی مر زن و مرد را بداده و باید این چوکیها ما را باشد که هم جنگاوریم و هم رزمآور. پس روز دیگر در مجلس هر دو بر جای شدند و داد کاندیداتوری مر این چوکیها را از خویش بدر کردند. یکی از این بانوان را هما سلطانی گفتندی که بسی جگرآور و گرد و پهلوان بود. روایت کنند که جنگاوری فراری چون ملا عمر را در خانه خویش داشت و هر کس را از وی ترسانیدی و در حالیکه آیسافان و ناتوییان در پی وی بودندی، وی گفتی که او در خانه من است و هر که مرد است، برود و او را از خانه من بیرون کند و گوید هیچکس را زهره آن نبود که بر خانه وی شود و صحت و سقم مساله بداند. دیگر بانوی کاندید را، نسیمه نیازی گفتندی که بسی تهمتن و قویپنجه و تیزناخن بودی. او نیز از جهانپهلوانان بودی و اگر باری دست به گریبان کسی انداختی، یک لشکر نیز نتوانستی گریبان طرف را از چنگ وی بدر آوری. چنین بود که هر دو در یک زمان در فارلمان گفتند ما کاندیدایم. از آنجا که هیچکس رقیب را دوست ندارد، جهانپهلوان هما سلطانی نگاهی حقیرانه بر وی افگند و گفت:
منم پهلوانی که جنگآورم
سر پهلوانان به چنگ آورم
جهان پهلوانی چو ملاعمر
بود خانهسامان من مستمر
کهای تو که پیشم زبان آوری
سخن از وزارت، میان آوری
اگر گیرمت، زیر میزت کنم
به ماشین گوشت، ریزریزت کنم
جهانپهلوان سلطانی چون این رجز را وصف حال خویش بخواند. جهانپهلوان نیازی را عصبیت افزون گشت پس مر او را گفت:
منم آن نیازی یل ارجمند
که دارم شمشیر و گرز و کمند
تویی پیش من، مثل موری حقیر
بماندی بیشوی و گشتی تو پیر
که ملاعمر آن بداندیش مرد
ندانی که با تو چه کارها بکرد
تو مشکی پر از چربی و گوشت سخت
ترا بر وزارت نبود هیچ بخت
برو حرف مفته، دگر هیچ مزن
که خواهم ترا کشت با یک زدن
و چون این سخنها و رجزها در میان ایشان رد و بدل شد، ناگهان دو جنگاور بهجان هم پریدند چونان خروسانی که بر هم جهند. پس نبرد مغلوبه در گرفت و هر که در آن اطراف بود، از نبرد ایشان ضربتی چشید و مشت و لگدی بدید. محافظان مجلس چون دیدند که عاقبت این نبرد مجلس را به خاکوخون کشاند، خواستند که این مبارزه را به میانجیگری به ختم برسانند، ولی تا زمانیکه این دو شمشیر زن را از هم جدا کردند، خودشان نرم و کبود و تکهپاره گردیدند و بالاخره چون دو یل نامدار دو بانوی چابکسوار از نبرد هم فارغ گشتند، آنگاه دانستند که چی به روزگار همدیگر آوردهاند.
چنانکه یکی از فارلمانسرایان، وصف این نبرد را چنین زیبا انشاد فرموده است:
دو شمشیرزن پارهپاره شدند
میان زنان، بدقواره شدند
یکی خورد پنجاه و دو مشت سخت
که شد صورتش مثل میز، صافوتخت
دگر پهلوان نیز لتها بخورد
عجیب است که زیر چنین لت نمرد
یکی موی را بداد در نبرد
دگر خویشتن را لگدبار کرد
یکی را دو چشمش چو بانجان شده
یکی زخم بر سر فراوان شده
دگر جای سالم در ایشان نماند
و این قصه هم نیز پنهان نماند
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
هر آنکس که کار پارلمانی کند
اگر زن بود پهلوانی کند
چون این قصه دهان به دهان گشت، سلطان را خبر کردند که چی نشستهای که دو بانوی یل و جهانپهلوان در مجلساند که به تیر چهل دشمن به هم دوزند و از بهر چوکیهای خالی، خویشتن چون چلوصاف کردند. سلطان در عجب شد که چنین مادهشیرانی بوده و او خبر نداشته، پس به جیب تفکر سر ببرد و چون سر بر آورد، گفت ما در وزارت داخلیه و دفاعیه جای خالی داریم، ولی اینان را داده نتوانیم. خواصان گفتند از بهر چی؟ گفت کار داخلیه را اینان خراب کنند چنانکه بینی، داخل فارلمان را چیکارها بکردند و ایشان برای وزارت دفاع نیز ساخته نشدهاند که بیشتر در امر تعرض چیره دست باشند. پس یکی را بکرد وزیر جنگ و دیگری را بساخت وزیر خارجه. امیران بگفتند حکمت وزیر جنگ کردن یک بانو را بدانستیم، ولی حکمت وزیر خارجه ساختن یک بانوی دیگر را ندانستیم. سلطان بخندید و گفت که ما را این وزیر خارجه پاکستان بسی خون به جگر کرده است، همانکه حنا ربانی نامش است. خواهیم این بانوی رزمآور را وزیر خارجه بسازیم تا چندباری او را نیز موی، کنک کند تا دلمان شاد گردد. چنین بود که روزگار این دو جهانپهلوان بانوان عزیز بشد و از فیض جنگاوری بهجاهای بلند رسیدند.
منبع : 8 صبح
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
مردم افغانستان به ویژه جوانان در انتخابات ۲۰۱۴ شرکت می کنند زیرا این انتخابات تغییر مشروع را در کشور به رقم خواهد زد؟
افغانستان
آمار سایت
من یک افغانی ام
من یک افغانی ام
وطنم در پی جنگ
مردمم سر گردان
دل من پر درد است
قلمم سر گردان
دل من غمگین است
با دلم می جنگم
غصه ها لبریزند
عشق من جاویدان
بر لب من خنده
خنده ام از درد است
درد هایم پنهان
باز هم می خندم
آری
من یک افغانی ام
روز ها در پی نان
در پی کار حلال
خسته از کشتن و مرگ
در پی آرامش
حرف گقتن بسیار
تلخ و شیرین بسیار
دل من خسته است
راه رفتن بسیار . . .
آری من یک افغانیم
وطنم در پی جنگ
مردمم سر گردان
دل من پر درد است
قلمم سر گردان
دل من غمگین است
با دلم می جنگم
غصه ها لبریزند
عشق من جاویدان
بر لب من خنده
خنده ام از درد است
درد هایم پنهان
باز هم می خندم
آری
من یک افغانی ام
روز ها در پی نان
در پی کار حلال
خسته از کشتن و مرگ
در پی آرامش
حرف گقتن بسیار
تلخ و شیرین بسیار
دل من خسته است
راه رفتن بسیار . . .
آری من یک افغانیم