loading...
کابل.تی کا
afg بازدید : 717 سه شنبه 16 آبان 1391 نظرات (0)

نورستان در شمال شرق کشور، ولایتی است که با منطقه چترال (خطرناک ترین منطقه) پاکستان هم مرز و با تهدید های شدید امنیتی مواجه است؛ اما نوع حکومتداری در این ولایت در مقایسه با دیگر ولایت های افغانستان حکایت متفاوتی دارد.
اگر بخواهی به این ولایت سفری داشته باشی، دو راه متفاوت برای این کار وجود دارد. نخست هلیکوپترهای نظامی ناتو و راه دیگر سفر به پنچشیر، بدخشان و سپس نورستان؛ با پای پیاده.
مسیر کنر که راه اصلی رسیدن به نورستان و کوتاهترین راه است، در منطقه گوسلک از سوی طالبان مسدود شده است.
ژیجوت نورستانی خبرنگار خبرگزاری بخدی با محمد تمیم نورستانی والی نورستان از کابل به نورستان سفر کرده و حکایت این سفر را این گونه شرح داده است.

والی نورستان به من گفت: خسته  نباشی، بخور که قوت بگیری، اینجا نورستان است، آخر دنیا، از کروزین و گارد امنیتی خبری نیست. والی نورستان به من گفت: خسته نباشی، بخور که قوت بگیری، اینجا نورستان است، آخر دنیا، از کروزین و گارد امنیتی خبری نیست.
سفر با مقامات در برخی مواقع لذت بخش نیست، تهدید های امنیتی را نباید نادیده گرفت، حدس می زدم که این سفر برای من جذاب و پر از دیدنی های تازه باشد اما هرگز تصور نمی کردم که حاشیه های این سفر، شیرین تر و جالب تر از متن آن است.
حدود سه هفته منتظر پرواز هلیکوپتر های نظامی ائتلاف در کابل بودیم، به نظر می رسد که بالاخره راه زمین را انتخاب کنیم چرا که استفاده از امکانات هوایی ناتو آنقدرها هم کار ساده ای نیست
نزدیکان والی نورستان اما، به من نمی گویند که چرا دسترسی به امکانات هوایی ناتو، برای والی ولایت نورستان، سخت است که از خیر آن می گذرد و راه زمین و دشواری های آن را انتحاب می کند.
محمد تمیم نورستانی هم دیگر حوصله و دوری از دفتر کارش در نورستان را ندارد؛ تلفن های او با ناتو در پیوند با سفر هوایی به نورستان هم دیگر بی جواب گذاشته می شود. نزدیکان والی به من گفتند که فردا صبح باید از راه زمین وارد نورستان شویم؛ راهی که حداقل سه روز را در بر می گیرد.
فردا صبح، قبل از طلوع آفتاب به راه افتادیم؛ ما سفر خود را با سه موتر شروع کردیم که یک رنجر پولیس مسئول تامین امنیت بود و وسایل خود را نیز در این موتر ها جابجا کردیم.
سفر ما تا آخرین قریه پنجشیر بدون کدام درد سر بود، غذای ظهر را هم که تکه هایی از گوشت گوسفند و نان مخصوص نورستانی (نان ضخیم مخلوط با تکه های نازک گوشت) بود در کنار یکی از دریاهای پنجشیر خوردیم.
پس از خوردن نان، بلافاصله با ندای والی، از جای برخواستیم و وقتی برای استراحت پیدا نکردیم.
آغاز درد سر ها
با رسیدن به منطقه بدخشان نخستین درد سر ما شروع شد، یکی از موتر ها هنگام گذشتن از دریا، با سنگ های بزرگ و صاف در کف دریا گیر کرد و همگی برای نجات آن تلاش کردیم. هر کس هر طرحی که در ذهن داشت پیاده کرد؛ از راهنمایی راننده ها گرفته تا هدایت والی و دیگر مسئولان ولایتی، اما موتر همچنان در وسط آب غرش می کرد؛ اما حرکتی از موتر ندیدیم.

تصور نمی کردم که در افغانستان پس از ده سال حضور جامعه جهانی، هنوز هم مانند دوران گذشته، با اسب سوارانی که شغل شان، مسافر کشی است آنهم با عالی رتبه ترین مقام ولایت نورستان، به این ولایت سفر کنم. تصور نمی کردم که در افغانستان پس از ده سال حضور جامعه جهانی، هنوز هم مانند دوران گذشته، با اسب سوارانی که شغل شان، مسافر کشی است آنهم با عالی رتبه ترین مقام ولایت نورستان، به این ولایت سفر کنم.
طبیعت زیبای بدخشان، کوه های سر به فلک کشیده و قله های سخت، در دل دره های پرپیچ و خم خود، مارا زمین گیر کرده بود. هنوز یک سوال در ذهنم بی جواب مانده است و آن  اینکه چرا والی نورستان از خیر طیاره های ناتو گذشته و تن به این سفر پر خطر و پر درد سر داده است.
چند نفر موظف شدند تا به نزدیک ترین قریه بروند و یک موتر کراز یا کاماز را به محل بیاورند، نزدیک های غروب غرش کاماز "روسی" نوید تازه ای به اهالی کاروان داد.
می گویند که جاپان از یک موتر روس چند موتر دیگر می سازد، این موضوع زمانی برای من مشخص شد که قدرت کاماز در نجات موتر چاپانی گیر مانده در آب های شفاف بدخشان را دیدم.
ناوقت شب به یک قریه در ولایت بدخشان رسیدیم، والی به راننده موتر جلوی هدایت داد تا به خانه ملک برود.
ملک به گرمی از ما استقبال کرد و ما وارد اتاق بزرگ خانه او شدیم. اتاق حداقل با طول دوازده متر و عرض چهار متر، گلیم وطنی و در کنج اتاق تلویزیون و یک ریسیور.
ملک با نان و شیر روغن از ما استقبال کرد.
با میانجیگری نزدیکان والی، از تلفن ثریای ملک قریه با خانه تماس گرفتم، و اعضای خانواده را از صحت مندی خود اطمینان دادم.
نزدیکان والی می گویند که از این قریه بارها گذشته اند و باشندگان قریه تمیم نورستانی را به خوبی می شناسند.
فردا صبح به راه افتادیم، مناظر طبیعی بدخشان و هوای تازه، روح و روان آدمی را نوازش می دهد. تمام طول روز را راه رفتیم و با فرارسیدن غروب آفتاب، اندکی مانده به آذان شام به آخرین قریه بدخشان رسیدیم، مردم قریه قبلا از رسیدن ما اطلاع یافته بودند.
خوشی، لبخند و هلهله در چهره های چین خورده و آفتاب سوخته باشندگان دور افتاده ترین قریه بدخشان موج می زد.
برخی ها با استفاده از روشنی باقی مانده، هنوز هم با گاوهای قوی، چپر را به روی گندم می کشیدند، موجی از خاک برخاسته از شاخه های گندم که در زیر سم گاوها و چپر به هوا بر می خاست در نور کم رنگ غروب، منظره خاصی ایجاد می کرد.
زنان با لباس های محلی و کودکانی که با پای برهنه و نداشتن تنبان "بی نهایت آزادی" را اعلام می کردند دیدنی تر از همه چیز بود.

من به چهره خسته اما مصمم تمیم نورستانی خیره شده بودم و باز در ذهنم سوالی نقش بست که چرا او، چنین راه پر خطری را برای رسیدن به ولایتش انتخاب کرده است. سوالی که هرگز جوابی برای آن نیافتم. من به چهره خسته اما مصمم تمیم نورستانی خیره شده بودم و باز در ذهنم سوالی نقش بست که چرا او، چنین راه پر خطری را برای رسیدن به ولایتش انتخاب کرده است. سوالی که هرگز جوابی برای آن نیافتم.
مردی که نمی دانم اسمش چی بود، سرانجام در بین اصرار های زیاد مردم، موفق به میزبانی والی شد.
گل های رنگارنگ و پرندگانی که به روی دو پرده خانه خود نمایی می کرد، نشان از صنعت دستی زنان منطقه داشت.
محمد تمیم نورستانی گفت که تمامی باشندگان این قریه نورستانی صحبت می کنند؛ زیرا به گفته والی آنان نورستانی هایی هستند که سال ها پیش به این منطقه آمده اند.
در  تاریکی شب، یکی از باشندگان قریه بزی را از پا آویزان کرده بود و مشغول کندن پوست از بدن حیوان بود.
صدای جنراتور کوچکی به خانه ای که ما در آن مستقر شده بودیم، نوری ضعیفی را پخش می کرد.
هنگامی که نان و چای خورده شد، خانه به یک محل گفتمان با بزرگان و ریش سفیدان قریه تبدیل شد. برخی ها به دلیل نبود جایی برای نشستن، ایستاده بودند و از دروزاه و پنجره ها نظاره گر این گفتمان بودند.
والی از وضعیت جاری در نورستان، مشکلات و پروژه های بازسازی با آنان صحبت کرد.
محمد تمیم نورستانی، والی نورستان با زبان نورستانی درست صحبت کرده نمی توانست و گاهی به پشتو و گاهی به فارسی صحبت می کرد.
سفر با اسب و کاروانیان
فردا صبح، حداقل دوازده اسب و کاروانیان تازه که از نورستان آمده بودند، در کنار خانه انتظار ما را می کشیدند.
هر کدام ما یک اسب را گرفتیم و با هر اسب یک فرد مسلح، قرار بود ما را تا نورستان همراهی کنند؛ بعدا در نورستان به من گفتند که کرایه هر اسب 15 هزار افغانی بوده است.
چند نفری بودند که باید پیاده می آمدند، تا رسیدن به نخستین قریه نورستان بیش از 16  ساعت راه سخت و کوهستانی است.
فردی که جلو اسب من را در دست داشت، گفت که کار آنان انتقال مسافران از بدخشان به نورستان با اسب است.
تصور نمی کردم که در افغانستان پس از ده سال حضور جامعه جهانی، هنوز هم مانند دوران گذشته، با اسب سوارانی که شغل شان، مسافر کشی است آنهم با عالی رتبه ترین مقام ولایت نورستان، به این ولایت سفر کنم.
از سلاح او پرسیدم، او می گوید که این راه چندان امن نیست. به نظر می رسد که ترس از حضور مخالفان مسلح دولت و دزدان آنان را واداشته تا همواره مسلح باشند.
او با یک دست جلو اسب را گرفت بود و نگاه کنجکاوش تمامی منطقه را زیر نظر داشت.
راه سختی بود، سنگ زار، گاهی تنگ و گاهی به حدی بلندی داشت که سقوط از آن مرگی حتمی را در پی داشت.
ظهر، به محلی رسیدیم، که گجور (کوچی های محلی نورستان) آنجا را برای شان بهترین مکان انتخاب کرده بودند.
نان داغ، شیر، دوغ و گوشت گوسفند که بریان شده بود کمتر از یک ساعت آماده شد و تمام خستگی مان را بر طرف کرد.
گجور های منطقه، فرش خاصی را که از پشم حیوانات با دست بافته شده بود، پهن کردند و هر بار با گفتن جمله والی صاحب خوش آمدید، از ما پذیرایی کردند.
وضعیت منطقه و حضور مخالفان مسلح، نخستین پرسش های والی از میزبان بود، که به گفته آنان هیچ مشکل امنیتی در منطقه وجود نداشت.
محمد تمیم نورستانی گفت:" راهی را که می رویم، عبدالرحمان خان ساخته است، به گفته او، عبدالرحمان در سال ۱۸۹۵با ساخت این راه به نورستان دست پیدا کرد و توانست که مردم نورستان را به دین اسلام مشرف کند."
عبدالرحمان خان، امیر آهنین افغانستان لقب گرفته که با قتل و کشتار انسان های بی شمار، توانست اقتدار خود در تمامی نقاط افغانستان را، مستحکم کند.
به گفته آقای نورستانی، نظامیان عبدالرحمان، توپ و جنگ افزار سنگین خود را از همین راه به نورستان انتقال دادند.
در مسیر راه او به من سنگ هایی را نشان داد که دستورات نظامی عبدالرحمان در آن حک شده بود.
سرزمین جهاد و مقاومت
نورستانی ها، تا اواخر سده نوزدهم، اسلام نیاورده و به مذهب اجداد هند و اروپایی خود پای بند بودند و به همین سبب نزد دیگر اقوام افغانستان به کافر معروف بوده و سرزمین آن‌ها نیز کافرستان نامیده می‌شد.
اعتقادات و رسم و رواج قدیمی نورستانی‌ها، هنوز هم در برخی از سنت‌ های آنان مشاهده می‌شود، اما به طور کلی این قوم، مسلمانان متعصبی هستند و اولین مردمی بودند که علیه حکومت کمونیستی افغانستان قیام و جریان جهاد را پایه ریزی کردند.
والی نورستان نیز به من گفت که او در زمان جهاد، از این راه به مجاهدین سمت شمال جنگ افزار انتقال می داده است.
در وسط راه؛ کمی مانده به اولین قریه نورستان، مسوولان امنیتی به امواج مخابره ای را کشف کردند که در آن از آمدن والی و شمار کاروانیان صحبت می شد.
ترس از حمله مخالفان مسلح، یک لحظه ضربان قلبم را تند تر کرد. مسئول مخابره هوشدار توقف و شناسایی افراد ناشناس را هر لحظه تکرار می کرد.
پس از چند دقیقه جر و بحث مخابره ای معلوم شد که افراد مسلح از پارون مرکز ولایت، برای تامین امنیت والی و کاروانیان آمده بودند.
ما بخشی از راه را به سبب دردهای عضلانی ناشی از اسب سواری، ترجیج می دادیم، پیاده برویم.
کاروانیان می گفتند که سخت ترین مرحله سفر، گذشتن از کوه برفی بلندی است که در نزدیکی نورستان قرار دارد.
حداقل سه ساعت طول کشید تا این کوه برفی را بپیماییم و سخت ترین وضعیت، پایین شدن از این کوه بود.
هوا داشت غروب می کرد و من، تمام نیرو و توانم را از دست داده بودم. فردی که جلودار اسب من بود، به من نوشیدنی "دیوو" تعارف می کرد و با درک خستگی ام، تاکید می کرد که به زودی می رسیم، اما من زیاد به حرف های او باور نداشتم.
از دور زوزه های نور کم رنگی را می دیدم که نوید زندگی و قریه را می داد؛ با خود می گفتم که کی به آنجا می رسیم؟
مردم قریه خوشحال بودند و هوای تازه، پذیرایی گرم باشندگان روح و روانم را نوازش می داد و این بار باور کردم که به نورستان رسیده ایم.
ملک قریه غذای مخصوص نورستانی آماده کرده بود (جوش)، والی به من گفت؛ خسته  نباشی، بخور که قوت بگیری، اینجا نورستان است، آخر دنیا، از کروزین و گارد امنیتی خبری نیست. من به چهره خسته اما مصمم او خیره شده بودم و باز در ذهنم سوالی نقش بست که چرا والی نورستان، چنین راه پر خطری را برای رسیدن به ولایتش انتخاب کرده است.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
کابل تی کا برای هر افغان خبری آموزشی سرگرمی تفریحی دوستی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مردم افغانستان به ویژه جوانان در انتخابات ۲۰۱۴ شرکت می کنند زیرا این انتخابات تغییر مشروع را در کشور به رقم خواهد زد؟
    ارتباط با ما

    http://prance217.rozup.ir/Documents/1.png

    http://prance217.rozup.ir/Documents/2.png


    شما نیز نویسنده سایت ما باشید

    افغانستان





    آمار سایت
  • کل مطالب : 1271
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 178
  • تعداد اعضا : 15
  • آی پی امروز : 398
  • آی پی دیروز : 118
  • بازدید امروز : 1,338
  • باردید دیروز : 358
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,657
  • بازدید ماه : 3,657
  • بازدید سال : 88,556
  • بازدید کلی : 941,842
  • من یک افغانی ام
    من یک افغانی ام
    وطنم در پی جنگ
    مردمم سر گردان
    دل من پر درد است
    قلمم سر گردان
    دل من غمگین است
    با دلم می جنگم
    غصه ها لبریزند
    عشق من جاویدان
    بر لب من خنده
    خنده ام از درد است
    درد هایم پنهان
    باز هم می خندم

    آری

    من یک افغانی ام
    روز ها در پی نان
    در پی کار حلال
    خسته از کشتن و مرگ
    در پی آرامش
    حرف گقتن بسیار
    تلخ و شیرین بسیار
    دل من خسته است
    راه رفتن بسیار . . .

    آری من یک افغانیم