loading...
کابل.تی کا
afg بازدید : 748 یکشنبه 14 آبان 1391 نظرات (0)

گلشیفته فراهانی در گفتگویی با روزنامه لبنانی النهار، حرف هایی درباره زندگی خودش و ادعاهایی درباره برخوردها پس از بازی در فیلم هالیوودی در نقش مقابل دی کاپریو داشته است. کافه سینما بخش هایی از این گفتگو را به نقل از ایرانیان یوکی، منتشر می کند، تا به سوال انتهای این گفتگو برسد:

گل شیفته گفته
afg بازدید : 488 یکشنبه 14 آبان 1391 نظرات (0)

برگرفته از پارسی طب: آقایان عزیز دیگر جای هیچ بهانه نیست!

باید بتوانید خیلی زود تشخیص دهید که احساس خانمی درموردتان چگونه است و باید بتوانید همه علائم و نشانه‌های اینکه از شما خوشش می‌آید یا خوشش نمی‌آید را شناسایی کنید. در زیر به ۱۰ نشانه‌ای که مشخص می‌کند خانمی از شما خوشش نمی‌آید اشاره می‌کنیم.

afg بازدید : 527 شنبه 13 آبان 1391 نظرات (0)

گاهی اوقات مهم ترین مانع دستیابی ما به خواسته هایمان دقیقا جلوی چشمانمان است اما به آن بی توجهیم. شاید هم چون همیشه جلوی چشممان است نمی بینیمش. اگر از زاویه جدید نگاه کنیم به قول معروف یک شبه می توانیم ره صد ساله برویم.

http://s1.picofile.com/file/7542796341/Failure12.jpg

afg بازدید : 661 شنبه 13 آبان 1391 نظرات (0)

اما آیا واقعا این اتفاق طبیعی است و همه مردان محکوم هستند که بعد از ازدواج با چاقی شکمشان بسازند؟

 دکتر کورش جعفریان، متخصص تغذیه و رژیم های غذایی در همین رابطه به «جام جم» می گوید: مساله چاقی شکم بعد از ازدواج بیشتر در کشورهای آسیایی و به خصوص در ایران دیده می شود، اما می توان با رعایت برخی نکات تغذیه ای، از این اتفاق جلوگیری کرد، چرا که تغییر الگوی تغذیه ای پس از ازدواج، مهم ترین دلیل بزرگ شدن شکم آقایان است.

 http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1391/08/03/100826056769.jpg

afg بازدید : 225 شنبه 13 آبان 1391 نظرات (0)
خدايا دستم به آسمانت نميرسد اما تو كه دستت به زمين مي رسد، عزت عزیزهایمان را تا عرش كبريايي خود بلند كن و هر آنچه آرزو دارند برآورده ساز

afg بازدید : 180 شنبه 13 آبان 1391 نظرات (0)
گل هر جا باشد چمن را دوست دارد مسافر هرجا باشد وطن رادوست دارد عاشق هرجا باشد معشوق را دوست دارد من هر جا باشم فقط تورادوست دارم
afg بازدید : 730 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)
ولایت بادغیس
بادْغِیْس‌، ولایتى‌ در شمال‌ غربى‌ افغانستان‌. این‌ ولایت‌ از شمال‌ به‌ جمهوری‌ تركمنستان‌ و از جنوب‌ و باختر به‌ ولایت‌ هرات‌ و از خاور به‌ ولایتهای‌ فاریاب‌ و غور محدود است‌. مساحت‌ بادغیس‌ حدود 23 هزار كیلومتر مربع ، و مركز آن‌ شهر قلعه‌نو است‌. دارای 6 ولوسوالی است که ولسوالی های قادس ، جوند، مرغاب و کشک کهنه در این ولایت قرار دارند.

بادغیس‌ نامى‌ است‌ كهن‌ و در یشتها از آن‌ با عنوان‌ وائیتی‌ گئس‌، نام‌ دوازدهمین‌ كوهى‌ كه‌ در زمین‌ پدیدار گشته‌، یاد شده‌ است‌. این‌ واژهٔ اوستایی در بندهش‌ به‌صورت‌ وادگِس یا وادغِس آمده‌است‌. بادغیس‌ كوهى‌است‌ در مرزهای ‌بادغیسان‌ و آنجا ناحیه‌ای‌ است‌ پر دار و درخت‌. یاقوت‌ بادغیس‌ را محل‌ وزش‌ بادهای بسیار معنا كرده‌ است‌ و اصل‌ آن‌ را بادخیز مى‌داند.
جغرافیای طبیعی
بادغیس یا بادغیسات، ناحیه ای در شمال غربی افغانستان و شمال شرقی ولایت هرات میان هریرود و قسمت علیای رود مرغاب . امروز آن ناحیه در تقسیمات کشوری افغانستان «حکومت کلان بادغیسات » خوانده می شود. از شمال به جمهوری ترکمنستان ، از مشرق به فاریاب ، از جنوب شرقی به غور و از جنوب و مغرب به هرات محدود است .

بادغیس منطقه ای است کوهستانی با گردنه های بسیار که ارتفاعات عمدة آن در مشرق قرار دارد و در دامنه های آن آب فراوان یافت می شود. قسمت شرقی آن جنگلی است و مرغزارهای وسیع دارد، و در برخی از مناطق آن نیزارهایی دیده می شود. اراضی آن با رودهای مرغاب ، کوشک و قلعه نو آبیاری می شود.

بادغیس از دیرباز منطقه ای عشیره نشین بوده است ، و اهالی آن به دامداری اشتغال دارند. از فرآورده های دامی کُرکْ، پوست گوسفند قره گل و پشم دارد. محصولات مهم زراعی آن غلات ، پسته و زیره است ، که برخی از آنها صادر می شود.
مرکز بادغیس ، شهر قلعه نو تقریباً در ارتفاع 915 متری در حدود 129 کیلومتری شمال شرقی هرات قرار گرفته و اطراف آن را کوههای بلندی احاطه کرده است .


 

نمایی از جنگلات پسته ولایت بادغیس در شمال افغانستان

قلعه نو مرکز ولایت بادغیس درشمال غرب افغانستان است.
قلعه نو بزرگ‌ترین نقطه مسکونی ولایت بادغیس است و در پهنای یک تپه در شمال بند بادغیس ( سپید کوه)  واقع شده است. قلعه نو در کنار جاده های قادس و کشک که از راه تجارتی هرات - میمنه جدا می‌شوند ، واقع است.

در سال 1863  این محل ویرانه ای بود که از برج و باروی قدیمی و چند چادر عشایری ایماق ها تشکیل میشد. در سال 1878 حصاری نو بر قلعه کشیده شد و در سال 1902 شهر دارای استحکامات بیشتری با ( 30 در بند دکان ) و تعدادی خانه بود. خشکسالیهای 71-1970 تأثیر شدیدی بر اقتصاد مردم گذاشت و تعدادی خانه هایشان را فروختند. به تدریج شهرنشینی از نقاط مختلف بادغیس به قلعه نو گسترش یافت و در سال 1973 شهر قلعه نو دارای 448 دکان و یازده کاروانسرا بود و همینک طبق آمار غیر رسمی نزدیک به هشتصد دربند دکان در قلعه نو موجود است.

آمار رسمی در سال 1973 نشان می‌دهد که قلعه نو در این سال دارای 306 ساختمان مسکونی و سه هزار جمعیت بوده است.


afg بازدید : 346 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)
ولایت بدخشان

بدخشان یا بذخشان ولایتی است در شرق افغانستان و متصل بترکستان شرقی، مرکز آن امروزه فیض آباد است بدخشان یکی از قدیمی‌ترین مناطقی است که در شاهنامه فردوسی از آن یاد شده است. بدخشان همچنین در چامه‌های شاعران به کیفیت لعل خویش معروف بوده است.
 بدخشان در شمال شرقی افغانستان واقع است. در مارس ۱۸۹۵ به موجب توافقاتی که میان بریتانیا و روسیه در لندن صورت گرفت، بدخشان میان افغانستان و خان‌نشین بخارا تقسیم شد و بر پایه این توافق بدخشان کوهستانی تابع بخارا باقی ماند و سرزمین‌های جنوبی مسیر آمودریا به افغانستان (ولایت بدخشان) پیوست . لذا این ولایت میان دو امپراتوری بزرگ (روسیه تزاری و بریتانیا) به دو بخش تقسیم گردید. یک بخش این ولایت تحت نام بدخشان روسیه و بعدا منطقه خودگردان کوهستانی بدخشان شوروی با مرکزیت شهر خاروغ به روسیه تعلق گرفت، و بخش دوم با مرکزیت شهر فیض‌آباد به امارت افغانستان پیوست. روسیه و انگلیس آمودریا (جیحون) را به عنوان مرز طبیعی پذیرفته و توسط ستونهای مرزی نشانه‌گذاری شد. در سال۱۹۱۷ بعد از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه بدخشان روسیه به شوروی در تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان تعلق گرفت.
در حال حاضر بدخشان سرزمینی شامل پاره‌ای از شمال خاوری افغانستان و جنوب خاوری تاجیکستان می‌باشد. این ولایت با جمهورهای تاجیکستان، پاکستان و ولایت سینکیانگ جمهوری مردم چین دارای مرز مشترک است
جعغرافیای طبیعی :
مساحت بدخشان افغانستان ۴۷۴۰۳ کیلومتر مربع بوده و جمیعت آن بالغ بر یک میلیون و هفتصد و پنجاخ هزار نفر است، اکثریت باشندگان این ولایت را تاجیکان تشکیل داده و به زبان فارسی حرف می‌زنند.در بدخشان با زبانهای پامیری آنها تکلم می‌نمایند.مردم بدخشان دارای اصلیت آریائی بوده و از اصیلترین قبایل ساکن در افغانستان میباشند. اکثر مردم این ولایت باسواد بوده و به ارزشهای دینی خود سختگیر اند. در قرن پنجم هجری قمری ناصرخسرو شاعر مشهور، مذهب شیعه  را به آنجا برد و در تبلیغ آن کوشید. تأثیر تعالیم او هنوز در بدخشان باقی است و قبر وی بر مسیر علیای رود ککچه (از ریزابه های آمودریا) دیده میشود.

بدخشان دارای کوههای بلند و رودخانه‌های خروشان است،کوه‌های مهم این ولایت خواجه‌محمد، هزارچشمه و سفیدخرس نام دارند. بلند ترین قلهِ کوه‌های هندوکش در خاک افغانستان بنام نوشاخ در این ولایت قرار دارد.پامیر که به نام بام دنیا معروف است، در این ولایت موقیعیت دارد.
رودخانه‌های مهم آن عبارت‌اند از رود کوکچه، واخان، انجمن، وردج، تگاب، تنگی شیوا، پامیر، جرم، چاهیل در سرغیلان، آغرده در غارسپان، غوری‌سنگ، درواز، راغ.ولایت بدخشان ۵۳ فیصد منابع آبی افغانستان را داراست. دریاچه (در فارسی افغانستان جهیل)‌های آن شیوا، زرقل و چقمقین نام دارند.

فراورده‌های عمده این ولایت گندم، جو، جودر ( گندم سیاه )، جواری ( ذرت )، و ارزن است، از جمله میوه‌های این ولایت توت و چارمغز ( گردو )، زردآلو، آلوبالو و سیب آن مشهور است.سیب بهارک و چارمغز سرغیلان درین ولایت از شهرت خوبی برخوردار است.

بدخشان به داشتن معادن لعل، لاجورد و طلای خویش دارای شهرت است. لعل، بدخشان یا بدخشی در قرون وسطی در سرتاسر عالم اسلام شهرت داشت. غیر از لعل یاقوت و لاجورد و سنگ بلور و سنگ پازهران نیز از آن بدست می آورده اند. ابن حوقل جغرافی نویس قرن چهارم آرد: از بدخشان بیجادهٔ خوب و سنگهای قیمتی که در زیبایی و رونق به یاقوت می ماند بدست می آید. این سنگها به رنگهای گلی و رمانی ( اناری) وسرخ (احمر قانی) و شرابی است و آن اصل لاجورد است.

عمده ترین مخزنهای طبیعی آن، در یمگان لاجورد به حجم سه صدکیلومتر طول و ۴۷ کیلومتر عرض، و معدن لعل در سرغیلان که از آن به علت عدم مشخص بودن محل آن استفاده صورت نمیگیرد، میباشد. در نتیجه بررسیهای که اخیراً در مورد نفت در افغانستان صورت گرفته‌است، این ولایت را دارای ذخایر بزرگی نفتی تثبیت نموده‌اند.
در بدخشان معادن آهن و مس نیز وجود دارد. کانهای آن در شغنان بر ساحل راست آمودریا و در خارج بدخشان بمعنی اخص است.
از اماکن تاریخی آن می‌توان از ویرانه‌های بهارک ( که در حاشیه شهر تاریخی بهارستان و لان شی آباد شده‌است)، اشکاشم و توپخانه زیباک و مقبره ناصر خسرو نام برد.
afg بازدید : 450 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)
ولایت بامیان

موقعیت جغرافیایی ولایت بامیان
ولایت بامیان به مرکزیت شهر بامیان  از ولایت‌های مرکزی کشور افغانستان است. مساحت آن ۱۷٫۴۱۴ کیلومتر مربع می باشد. ولایت بامیان در 190 كیلومتری شمال غرب كابل و در دامنه شمالی سلسله جبال (بابا) قرار دارد. این سرزمین جزء مرتفع ترین نواحی مركز افغانستان محسوب می‌شود. ولایت بامیان دارای هفت ولسوالی (شهرستان) به نام های یكاولنگ، سیغان، كامرد، شیبر، مركزی، پنجاب و ورس می باشد.

تعداد نفوس این ایالت طبق احسائیه سازمان ملل متحد در سال 2005 بالغ بر 371900 نفر اعلام گردید. در حالیکه جمعیت آن بر اساس برآوردهای دهه ۱۹۸۰ میلادی، ۲۸۱٫۰۰۰ نفر بوده است.
از این تعداد نفوس حدود 85% اهل تشییع و بقیه آن را اهل تسنن و دیگر اقلیت های مذهبی تشكیل می دهد.

از نظر وضع اقلیمی، بامیان دارای زمستان  بسیار سرد و برف گیر  و در فصل بهار و تابستان بسیار خوش آب و هوا و سرسبز می باشد. ساکنان اصلی این ولایت را هزاره‌ها تشکیل میدهد که البته حدودآ ۳ الی ۵ در صد دیگر تاجیک نیز میباشد وکاملآ به زبان فارسی دری و با لهجه هزارگی صحبت میکنند و اهل تشیع میباشد.

بامیان یکی از شهرهای کهن و تاریخی ایران و افغانستان امروزی محسوب می‌گردد. وجود پیکره‌های تخریب شده بامیان (توسط طالبان در سال ۲۰۰۰ میلادی تخریب شد)، شهر غلغله، شهر ضحاک و بند امیر این شهر‌ها به یکی از مراکز مهم توریستی افغانستان تبدیل نموده بود.

همچنین وجود صدها اثر باستانی و تاریخی بویژه (جای خالی) دو مجسمه غول پیكر (سلسال) با 53 متر ارتفاع و (شهمامه) با ارتفاع 35 متر و با قدمت 2800 ساله توجه هزاران توریست و جهان گرد را به خود جلب می نماید واز اقصی نقاط جهان سیاحال را به سوی این دیار رهنمون می شود.

ولایت بامیان یکی از نقاط تاریخی و کهن و همچنین دارای مناظر و طبیعت زیبا است. عنوان« تنها پارك ملّی افغانستان» بیان گر اهمیّت و استراتژی جغرافیایی منطقه بند امیر می‌باشد.که بند امیر در 75 كیلومتری شمال غرب ولایت بامیان و در 34 كیلومتری و لسوالی یكاولنگ قرار دارد. ساحه پارك ملی بند امیر 75000 هكتار زمین را شامل می شود. ارتفاع ناحیه مذكور از سطح دریا 2909 متر است. كه در طول البلد 22-11-67 شرقی و عرضی البلد 19-49-34 شمالی و در میان سلسله جبال هندوكش و بابا قرار دارد.

گذشته تاریخی بامیان:
در اوستا و همچنان در بندهشن در زبان پهلوی به شکل بامیگان آمده‌است. مجسمه‌های بودا که بلندترین مجسمه‌های جهان محسوب می‌گردید از یادگارهای دینی دورهٔ کانیشکا از امپراتوران کوشانی به حساب می‌آید. هیوان تسنگ زایر چینی در سالهای ۶۰۰ قبل از میلاد از آن ناحیه گذشته‌است از بتهای بامیان چنین یاد می‌کند که اشعهٔ زرین از آن می‌تابد و احجار قیمتی و زیور آلاتش چشم را خیره می‌سازد.

در دورهٔ اسلامی بامیان یکی از شهر‌های مهم و آباد خراسان و مرکز شیران بامیان محسوب می‌شود.اما در قرن هفتم هجری بر اثر حملهٔ مغول همانند اکثر شهرهای خراسان به خاک یکسان می‌گردد. جوینی می‌گوید:
و به بامیان رسیدند ارباب آن از باب مخاصمت و مقاومت در می‌آمدند... ناگاه از شست قضا که نای کلی آن قوم بود تیر چرخی که مهلت نداد از شهر بیرون آمد به یک پسر جغتای رسید که محبوبترین احفاد چنگیز خان بود.

با مرگ آن پسر چنگیر فرمان داد تا هر جانور که باشد از بنی آدم تاانواع بهایم بکشند و کشتند و حتی بچه در شکم مادر نگذاشتند و بامیان را «موبلغ» (یعنی شهر بد) نام نهادند. قدمت و شكوه مجسمه های بودا در بامیان ایجاب میكند كه این آثار در ردیف عجایب هفت گانه جهان قرار گیرد.

 


بت صلصال بامیان که 55 میتر بلند است توسط طالبان در سال 2001 میلادی تخریب گردد. (2006)

afg بازدید : 439 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)


ابـو المجـد مجـدود بـن آدم معروف به سنائی غزنوی شاعربلند مرتبهء شیعی مذهب و عارف مشهور و از استادان مسلم شعر فارسی است. ولادتش در اواسط قرن پنجم هجری ( اواسط قرن یازدهم میلادی ) در غزنین اتفاق افتاد. در آغاز جوانی شاعری درباری و مداح مسعود بن ابراهیم غزنوی ( 492ـ 508 هجری = 1098 ـ 1114 میلادی ) و بهرام شاه بن مسعود ( 511 ـ 552 هجری = 1117 – 1157 میلادی ) بود.

ولی بعد از سفرخراسان و اقامت چند ساله در آن دیار و ملاقات با مشایخ تصوف در او تغییری ایجاد شد و كارش به زهد و انزوا و تأمل درحقایق عرفانی كشید. بروز شخصیت سنائی از این آوان صورت گرفت و در این دوره است كه او به سرودن قصائد معروف خود در زهد و وعظ و عـرفـان، و ایجـاد منظومهای مشهورحدیقة الحقیقة و طریق التحقیق و سیر العباد و كارنامهء بلخ و امثال آنها توفیق یافت و نخستین بار قصائد و منظومهای خاصی را به بحث در مسائل حكمی و عرفانی اختصاص داد.

سنائی‌ در طریقت‌ و سیر و سلوك‌ مرید شیخ‌ ابو یوسف‌ یعقوب‌ همدانی‌ بود و مولانا جلال‌ الدین‌ رومی با وجود كمال‌ فضل‌ ،خود را از متابعان‌ و پیروان‌ او دانسته‌ است‌.وی‌ یكی‌ از بزرگ‌ترین‌ شاعران‌ ادب پارسی دری و معروف‌ ترین‌ شاعر صوفی‌ و بنیانگذار این‌ فن‌ به شمارمی‌ رود كه‌ در سبك‌ شعر پارسی‌ و ایجاد تنوع‌ و تجدد در آن‌ نقش‌ به سزائی‌ ایفا نموده‌ است‌.سنائی‌ پس‌ از بازگشت‌ از سفر مكه‌ مدتی‌ در بلخ‌ بسر برد و از آنجا به‌ سرخس‌ و مرو و نیشابور رفت‌.

وفات او به سال 545 هجری ( 1150 میلادی ) اتفاق افتاد ومقبره اش درغزنین زیارتگاه خاص وعام است.

اثر سنائی درتغییر سبك شعرفارسی و ایجاد تنوع و تجدد در آن مسّلمست . در آغاز كار كه شاعر مّداح بود، روش شاعران دورهء اول غزنوی خاصه عنصری و فرخی را تقلید میكرد و در دورهء دوم كه دورهء تغییر حال و تكامل معنوی اوست، آثار او پر است از معارف و حقایق عرفانی و حكمی و اندیشه های دینی و زهد و وعظ و ترك و تمثیلات تعلیمی كه با بیانی شیوا و استوار ادا شده است. درین قصائد سنائی از آوردن كلمات و حتی تركیبات و عبارات عربی به وفور خودداری نكرده است.

و كلام خود را باشارات مختلف از احادیث و آیات و قصص و تمثیلات، و استدلالات عقلی و استنتاج از آنها برای اثبات مقاصد خود، و اصطلاحات وافر علمی از علوم مختلف زمان كه در همهء آنها صاحب اطلاع بوده، آراسته است و به همین سبب بسیاری از ابیات او دشوار و محتاج شرح و تفسیر شده است. این روش كه سنائی در پیش گرفت، مبداء تحول بزرگی درشعر فارسی و یكی از علل اصراف شعرا از امور ساده و توضیحات عادی، و توجه آنان به مسائل مشكلتر و سرودن قصائد طولانی در زهد و وعظ و حكمت و عرفان و اخلاق شده است.

از شعرای‌ معاصری‌ وی‌ مسعود سعد سلمان‌، عثمان‌ مختاری‌، سید حسن‌ غزنوی‌، معزی‌ انوری و سوزنی‌ را می‌ توان‌ نام‌ برد.

آثار: مهمترین‌ آثار سنایی‌ غزنوی‌ عبارت‌ است‌ از: - حدیقه‌ الحقیقه‌ و شریعه‌ الطریقه‌ - سیر العباد الی‌ المعاد - دیوان‌ قصاید و غزلیات‌ - عقل‌ نامه‌ - طریق‌ التحقیق‌ - تحریمه‌القلم‌ - مكاتیب‌ سنائی‌ - كارنامه‌ بلخ‌ - عشق‌ نامه‌.

جــان بـی علـم تـن بمــیرانــد
شــاخ بـی بــار دل بگــیرانـد
عــلم بـاشـد دلیل نعمت و نــاز
خنك آنـرا كـه علم شـد دمساز

‘حـجت ایـــزدســت درگــردن
خـوانـدن علـم وكـار نـاكــردن

آنچـه دانستـه ای بكـــار درآر
پس دگـرعلـم جـوی ازپـی كـار

بـا همـه خلـق روی نیكـو دار
خـونكودار ورای چون‘خـو دار

خـوی نیكو ترا چـو شـیر كند
خـوی بـد عـالم ازتـو سیر كند



آرامگاه سنائی
afg بازدید : 1049 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)
 هرات خواجه عبدالله انصاری

عالم و عــارف مشهور کشــــور شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری ره در سال 396 هجری قمری در کهندژ شهر تاریخی هرات تولد گردید. پدرش ابو منصور محمد که درزمان خود یکی از عالمان و پزهیزگاران و حافظ قرآن وقت بود از راه کار دکانداری امرار معاش می نمود.

خواجه عبدالله انصاری که از آوان خرد سالی دارای استعداد قوی و ذهن وقاد بود. تا ده سالــــگی تحت رهنمایی پدر خـــــود به فراگیری تعلیمات متداوال علوم دینی پرداخت . زمانی که پدرش کسب و کــار را فرو گذاشت و راهی بلخ گردید و در آنجا سکونت اختیار نمود، خواجه عبدالله بدون سرپرست باقی ماند. اما دوستان پدر وی که از علما عرفا و متصوفین بزرگ بودند اهتمام تعلیم و تربیت او را به عهده گرفته از وی مراقبت می نمودند از این جمله یحیی بن اعمار شیبانی مشهور به خواجه غلتان ولی و شیخ ابو اسمیعل و محمد بن حمزه به صورت اخص قابل تذکر اند.

خواجه عبدالله انصاری به اثر ذکاوت آگاهی و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی وادبی رافرا گرفت و مطالعات عمیقی به عمل آورد که به نام یک عالم و عارف بزرگ مشهور گردید. در سال 417 هجری قمری به منظور آموزش عالی در علوم دینی پرداخت و بار دیگر به سوی وطن عزیمت نمود. آنگاه به تدریس و سلوک و طریقت رو آورد شیخ عمو کــه وی را پسرم خطاب می نمـــــود امور مربوط به خانقاه را برایش سپرد و خـــود مثل گذشته به گشت و سفر پرداخت در ســـال 422 هجری قمری یحیی بن اعمار استاد خواجه عبدالله انصاری فوت نمود که نظر به وصیت او بر مسند علمی اش تکیه زد و به تـــدریس علوم دینی و عـرفانی پرداخت و چندین بار سفر حج نمود و به زیارت کعبه معظمه مشرف گـــــردید و با بسیاری از علما و فضلا دیار به عمل آورد و از آنها کسب فیض کرده، استفاده های علمی نمود.

خواجه عبدالله انصاری به اثر علم و آگاهی و عرفانش در تمام نقاط پر آوازه گردید و به نام یک عارف و صوفی و اهــل طریقت مشهور شد و علاقه مندان زیادی از گـــوشه و کنار بدورش جمع آمدند و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.

در آن زمان که غزنوی ها زمام امور را بــه دست داشتند سلطان مسعود بن محمود امیر بــــود و خواجه عبدالله انصاری که غرقه در دریای عرفان و طریقت بسر میبرد چندان پروایی به سیاست و حـــاکم و حکومت نداشت. در این فرصت برخی از حاسدین و بد بینان که شیوه معتزلی واشعریه داشتند و مقام عــلمی و عرفانی خواجه انصار را به دربار خواست و او پس از یک سلسله گفت و شنود سلطان را قناعت داده خاضع ساخت و آنگاه با عزت تمام مرخصش نمودند پس از غزنویان در وقت حکمروایی سلجوقیان بر هرات نیز مخالفین از پا ننشستند و یکبار دیگر دست به تهمت و بد گویی آلودند. بدین رو زمامداران وقت خواجه عبدالله انصاری را در نزدیکی پوشنج زندانی ساختند که در سال 439 هجری قمری پس از یک سال بند آزاد شد و باز هم به تدریس و تعلیم علوم دینی پرداخت، خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلـــکه شاعر و نویسنده توانایی هم بود نویسندگی را از دوره خردسالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت در سن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزار ها حدیث، اشعار دری و عربی را حفظ داشت.

وی در دوره پربار علمی خود، قلم را نیز از دست نگذاشت و تعداد زیادی آثار گونه گون به جا نهاد. آثار او به دو بخش تقسیم میشود. یکی از آثار دوره جوانی اش بوده که در پخته سالی همراه با درس و تدریس نـــوشته و آثاری که شاگرادنش در جریان تدریس و توضحیات وی نگاشته و به او منسوب کرده اند. خواجه عبدالله انصاری که در آخــــرین دوره حیات بینایی چشمانش را از دست داده بود روی یک موضوع مشخص و مهم برای شاگردانش توضحیاتی ارایه می نمود که آنها یاد داشت بر میداشتند و بگونه آثار مستقل به جا مانده است ، این داشته های گرانبها جلوه های ارزشناکی از علم و عرفان میباشد. علاوه بر این دو گونه آثار برخی آثار دیگر هم وجود دارد که به نام خـــواجه عبدالله انصاری مشهور و منسوب است و بعضی دانشمندان صاحب نظـــر معترض اند چنـــــدی از این آثار منسوب به خواجه عبدالله انصاری مبتنی بر ضعف نگارش و دگرگونه بودن سبک معلوم می شود که از او نیست. لیکن به نامش چاپ گردیده است.


 پیر هرات خواجه عبدالله انصاری

عالم و عــارف مشهور کشــــور شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری ره در سال 396 هجری قمری در کهندژ شهر تاریخی هرات تولد گردید. پدرش ابو منصور محمد که درزمان خود یکی از عالمان و پزهیزگاران و حافظ قرآن وقت بود از راه کار دکانداری امرار معاش می نمود.

خواجه عبدالله انصاری که از آوان خرد سالی دارای استعداد قوی و ذهن وقاد بود. تا ده سالــــگی تحت رهنمایی پدر خـــــود به فراگیری تعلیمات متداوال علوم دینی پرداخت . زمانی که پدرش کسب و کــار را فرو گذاشت و راهی بلخ گردید و در آنجا سکونت اختیار نمود، خواجه عبدالله بدون سرپرست باقی ماند. اما دوستان پدر وی که از علما عرفا و متصوفین بزرگ بودند اهتمام تعلیم و تربیت او را به عهده گرفته از وی مراقبت می نمودند از این جمله یحیی بن اعمار شیبانی مشهور به خواجه غلتان ولی و شیخ ابو اسمیعل و محمد بن حمزه به صورت اخص قابل تذکر اند.

خواجه عبدالله انصاری به اثر ذکاوت آگاهی و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی وادبی رافرا گرفت و مطالعات عمیقی به عمل آورد که به نام یک عالم و عارف بزرگ مشهور گردید. در سال 417 هجری قمری به منظور آموزش عالی در علوم دینی پرداخت و بار دیگر به سوی وطن عزیمت نمود. آنگاه به تدریس و سلوک و طریقت رو آورد شیخ عمو کــه وی را پسرم خطاب می نمـــــود امور مربوط به خانقاه را برایش سپرد و خـــود مثل گذشته به گشت و سفر پرداخت در ســـال 422 هجری قمری یحیی بن اعمار استاد خواجه عبدالله انصاری فوت نمود که نظر به وصیت او بر مسند علمی اش تکیه زد و به تـــدریس علوم دینی و عـرفانی پرداخت و چندین بار سفر حج نمود و به زیارت کعبه معظمه مشرف گـــــردید و با بسیاری از علما و فضلا دیار به عمل آورد و از آنها کسب فیض کرده، استفاده های علمی نمود.

خواجه عبدالله انصاری به اثر علم و آگاهی و عرفانش در تمام نقاط پر آوازه گردید و به نام یک عارف و صوفی و اهــل طریقت مشهور شد و علاقه مندان زیادی از گـــوشه و کنار بدورش جمع آمدند و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.

در آن زمان که غزنوی ها زمام امور را بــه دست داشتند سلطان مسعود بن محمود امیر بــــود و خواجه عبدالله انصاری که غرقه در دریای عرفان و طریقت بسر میبرد چندان پروایی به سیاست و حـــاکم و حکومت نداشت. در این فرصت برخی از حاسدین و بد بینان که شیوه معتزلی واشعریه داشتند و مقام عــلمی و عرفانی خواجه انصار را به دربار خواست و او پس از یک سلسله گفت و شنود سلطان را قناعت داده خاضع ساخت و آنگاه با عزت تمام مرخصش نمودند پس از غزنویان در وقت حکمروایی سلجوقیان بر هرات نیز مخالفین از پا ننشستند و یکبار دیگر دست به تهمت و بد گویی آلودند. بدین رو زمامداران وقت خواجه عبدالله انصاری را در نزدیکی پوشنج زندانی ساختند که در سال 439 هجری قمری پس از یک سال بند آزاد شد و باز هم به تدریس و تعلیم علوم دینی پرداخت، خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلـــکه شاعر و نویسنده توانایی هم بود نویسندگی را از دوره خردسالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت در سن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزار ها حدیث، اشعار دری و عربی را حفظ داشت.

وی در دوره پربار علمی خود، قلم را نیز از دست نگذاشت و تعداد زیادی آثار گونه گون به جا نهاد. آثار او به دو بخش تقسیم میشود. یکی از آثار دوره جوانی اش بوده که در پخته سالی همراه با درس و تدریس نـــوشته و آثاری که شاگرادنش در جریان تدریس و توضحیات وی نگاشته و به او منسوب کرده اند. خواجه عبدالله انصاری که در آخــــرین دوره حیات بینایی چشمانش را از دست داده بود روی یک موضوع مشخص و مهم برای شاگردانش توضحیاتی ارایه می نمود که آنها یاد داشت بر میداشتند و بگونه آثار مستقل به جا مانده است ، این داشته های گرانبها جلوه های ارزشناکی از علم و عرفان میباشد. علاوه بر این دو گونه آثار برخی آثار دیگر هم وجود دارد که به نام خـــواجه عبدالله انصاری مشهور و منسوب است و بعضی دانشمندان صاحب نظـــر معترض اند چنـــــدی از این آثار منسوب به خواجه عبدالله انصاری مبتنی بر ضعف نگارش و دگرگونه بودن سبک معلوم می شود که از او نیست. لیکن به نامش چاپ گردیده است.

خواجه عبدالله انصاری ، آثار خود را با نثر زیبای مسجع به زبانهای عربی و دری نوشته است وی چندین کتاب را تالیف نموده که تعداد نوشته هایش به 32 اثر میرسد در این جا چند کتاب از این عالم عارف را معرفی می‌نمایم:
تفسیر قرآن عظیم الشان
طبقات الصوفیه
منازل السارین
صد میدان
مناجات نامه یا الهی نامه
کتاب القواعد
شرح التعریف المذهب التصوف
مناقب الامام احمد ابن حنبل
ذم الکلام
مذاکرات و غیره

این عارف، صوفی بزرگ، عالم دینی ، مبلغ، مدرس ، نویسنده و شاعر در سال 481 هجری قمری فوت نمود و در گازرگاه هرات به خـــاک سپرده شد و تا کنون آرامــگاه این بزرگمرد اندیشه و صفا زیارتگاه سوخته گان معرفت الهی است.

نمونه ای از مناجات پیر هرات
الهی! ما را پیراستی چنانکه خواستی
الهی! نه خرسندم نه صبور، نه رنجورم نه مهجور
الهی ! تا با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم، در جهان شیدا شدم، نهان بودم پیدا شدم.
بر سه چیز اعتماد مکن، بر دل و بر وقت و بر عمر؛ که دل رنگ گیر است و وقت تغیر پذیراست و عمر همه تقصیر.
توفیق عزیز است و نشان آن دو چیز اولش سعادت و آخرش شهادت.
مست باش و مخروش، گرم باش و مجوش، شکسته باش و خاموش، که سبوی درست را به دست برند و شکسته را به دوش.
دی رفت و باز نیاید، فردا اعتماد را نشاید، امروز را غنمیمت دان که دیر نیاید، که بسی برنیاید که از ما کسی را یاد نیاید.
اگر داری طرب کن، و اگر نداری طلب کن، یار باش بار مباش، گل باش خار مباش.
afg بازدید : 1145 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)

سلطان محمود غزنوی در سال 360 هجری قمری در “غزنین” یكی از شهرهای افغانستان كه در دامنه سلسله كوههای سلیمان واقع شده است، به دنیا آمد او شصت و یك سال عمر كرد و در سال 421 هجری قمری در همان بلاد وفات نمود.

یكی از القاب معروف وی غازی است، كه به جهت زادگاه وی او را بدین نام ملقب كردند. پدر محمود، :ابومنصور ناصر الدّوله سبكتكین" نام داشت، كه داماد "البتكین" است و مانند او از غلامان ترك نژاد بود. البتكین كه اساس حقیقی دولت غزنوی از اوست، سبكتكین را در نیشابور از تجّار برده فروش خریداری كرد و سپس او را به دامادی خود درآورد. در سال 366 هجری سبكتكین جانشین البتكین گردید. سبكتكین به مدت نوزده سال سلطنت كرد.

پدر سلطان محمود در سال 387 در هنگام بازگشت از پایتخت خود (بلخ) به شهر غزنه، در راه فوت كرد و در این زمان محمود در خراسان به ادارۀ امور اشتغال داشت. وقتی جنازه سبكتكین به غزنه رسید، بنابر وصیّت او پسر كوچكش "اسماعیل"، حاكم گردید؛ لكن محمود این واقعه را نپسندید و با كمك عموی خود "بُغراجُق" و برادر دیگرش "نصر" به جنگ اسماعیل رفته و بر او ظفر یافت. و به این ترتیب به حكومت رسید.

سلطان محمود پس از رسیدن به قدرت، سرداران معروف دولت سامانی را مغلوب كرد، سیستان را از "احمد صفاری" گرفت، سپس چون مردم خوارزم بر ابوالعباس مأمون كه داماد محمود بود شوریدند و او را كشتند به آنجا لشكر كشید و آن جا را فتح كرد.

مردم سیستان كه از جنایات "خلف بن احمد" به ستوه آمده بودند از سلطان محمود تقاضای كمك كردند و او هم كه مترصّد چنین فرصتی بود، به آنجا حمله كرده و خلف را در قلعه طاق سیستان محاصره كرد. خلف پس از چهار ماه مقاومت تسلیم شد و سیستان در ماه صفر سال 393 به تصرف محمود درآمد.

و اما در مورد خوارزم كه همان سرزمین «خبوه» است كه در ماوراء النهر قرار دارد، سلطان محمود به بهانه انتقام خون ابوالعباس مأمون بن محمد صاحب جرجانیه و نجات خواهر خویش كه در تزویج فرزند ابوالعباس بود به آن منطقه حمله كرد و پس از جنگ در محل هزار اسب در نزدیكی جرجانیه سپاهیان خوارزمشاه را شكست سختی داد و در تاریخ پنجم صفرالمظفر سال 408 وارد آن ناحیه شد.

سلطان محمود در مذهب حنفی تعصّب شدیدی داشت و به شدت اسماعیلیان و شیعیان را قتل عام می‌كرد، وی مردی آزمند و ثروت طلب بود و در جنگ‌های خود به غارت ثروتهای كشورها می‌پرداخت.

او لشكركشیهای متعدّدی به هندوستان كرد و معابد و بت¬خانه‌های آنها را غارت نمود. همچنین به شهر "سومنات" كه شهری معروف در كنارۀ غربی هند است حمله كرده و معبد بزرگ آن شهر را ویران ساخت. هر چند این نكته قابل ذكر است كه برخی از مناطق هند برای اولین بار به دست یك فرد مسلمان فتح می‌شد.

سلطان محمود از سال 392 تا 416 هجری قمری چند مرتبه به نقاط مختلف هندوستان لشگركشی كرد و در این 24 سال ظاهراً به نیّت جهاد با كفّار هند و باطناً برای غارت سرمایه‌های آنان به جنگ پرداخته است. از آنجا كه حمله به هند پس از سال پنجم جلوس وی بوده لذا تاریخ شروع سلطنت وی همان سال 387 هجری قمری می‌باشد.

سلطان محمود نسبت به شعراء توجه خاصی داشت و در حضور خود مجالسی از آنها ترتیب می‌داد و می‌گویند كه در دربار او چهار صد شاعر رفت و آمد داشته است.

وی در سال 420 هجری وارد ری شد و خزائن گرانبهای آنجا را به تصرف خود درآورد و كتابخانه بزرگ مجدالدّوله را به عنوان اینكه از كتب ضالّه نجوم و حكمت است به آتش كشید و دولت دیالمه‌ ری را منقرض ساخت.

سلطان محمود در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و روز به روز نحیفتر گردید. در سفر ری مرض وی شدّت یافت و با این حال به خراسان آمد و در "بلخ"، مقیم شد و سپس در بهار سال 421 به "غزنین" آمد و پس از چند روز 23 ربیع الأول 421، پس از 61 سال زندگی فوت كرد.

بعد از مرگ وی پسرش "مسعود" بر عریكه قدرت تكیه زد.
 سلطان محمود غزنوی

سلطان محمود غزنوی در سال 360 هجری قمری در “غزنین” یكی از شهرهای افغانستان كه در دامنه سلسله كوههای سلیمان واقع شده است، به دنیا آمد او شصت و یك سال عمر كرد و در سال 421 هجری قمری در همان بلاد وفات نمود.

یكی از القاب معروف وی غازی است، كه به جهت زادگاه وی او را بدین نام ملقب كردند. پدر محمود، :ابومنصور ناصر الدّوله سبكتكین" نام داشت، كه داماد "البتكین" است و مانند او از غلامان ترك نژاد بود. البتكین كه اساس حقیقی دولت غزنوی از اوست، سبكتكین را در نیشابور از تجّار برده فروش خریداری كرد و سپس او را به دامادی خود درآورد. در سال 366 هجری سبكتكین جانشین البتكین گردید. سبكتكین به مدت نوزده سال سلطنت كرد.

پدر سلطان محمود در سال 387 در هنگام بازگشت از پایتخت خود (بلخ) به شهر غزنه، در راه فوت كرد و در این زمان محمود در خراسان به ادارۀ امور اشتغال داشت. وقتی جنازه سبكتكین به غزنه رسید، بنابر وصیّت او پسر كوچكش "اسماعیل"، حاكم گردید؛ لكن محمود این واقعه را نپسندید و با كمك عموی خود "بُغراجُق" و برادر دیگرش "نصر" به جنگ اسماعیل رفته و بر او ظفر یافت. و به این ترتیب به حكومت رسید.

سلطان محمود پس از رسیدن به قدرت، سرداران معروف دولت سامانی را مغلوب كرد، سیستان را از "احمد صفاری" گرفت، سپس چون مردم خوارزم بر ابوالعباس مأمون كه داماد محمود بود شوریدند و او را كشتند به آنجا لشكر كشید و آن جا را فتح كرد.

مردم سیستان كه از جنایات "خلف بن احمد" به ستوه آمده بودند از سلطان محمود تقاضای كمك كردند و او هم كه مترصّد چنین فرصتی بود، به آنجا حمله كرده و خلف را در قلعه طاق سیستان محاصره كرد. خلف پس از چهار ماه مقاومت تسلیم شد و سیستان در ماه صفر سال 393 به تصرف محمود درآمد.

و اما در مورد خوارزم كه همان سرزمین «خبوه» است كه در ماوراء النهر قرار دارد، سلطان محمود به بهانه انتقام خون ابوالعباس مأمون بن محمد صاحب جرجانیه و نجات خواهر خویش كه در تزویج فرزند ابوالعباس بود به آن منطقه حمله كرد و پس از جنگ در محل هزار اسب در نزدیكی جرجانیه سپاهیان خوارزمشاه را شكست سختی داد و در تاریخ پنجم صفرالمظفر سال 408 وارد آن ناحیه شد.

سلطان محمود در مذهب حنفی تعصّب شدیدی داشت و به شدت اسماعیلیان و شیعیان را قتل عام می‌كرد، وی مردی آزمند و ثروت طلب بود و در جنگ‌های خود به غارت ثروتهای كشورها می‌پرداخت.

او لشكركشیهای متعدّدی به هندوستان كرد و معابد و بت¬خانه‌های آنها را غارت نمود. همچنین به شهر "سومنات" كه شهری معروف در كنارۀ غربی هند است حمله كرده و معبد بزرگ آن شهر را ویران ساخت. هر چند این نكته قابل ذكر است كه برخی از مناطق هند برای اولین بار به دست یك فرد مسلمان فتح می‌شد.

سلطان محمود از سال 392 تا 416 هجری قمری چند مرتبه به نقاط مختلف هندوستان لشگركشی كرد و در این 24 سال ظاهراً به نیّت جهاد با كفّار هند و باطناً برای غارت سرمایه‌های آنان به جنگ پرداخته است. از آنجا كه حمله به هند پس از سال پنجم جلوس وی بوده لذا تاریخ شروع سلطنت وی همان سال 387 هجری قمری می‌باشد.

سلطان محمود نسبت به شعراء توجه خاصی داشت و در حضور خود مجالسی از آنها ترتیب می‌داد و می‌گویند كه در دربار او چهار صد شاعر رفت و آمد داشته است.

وی در سال 420 هجری وارد ری شد و خزائن گرانبهای آنجا را به تصرف خود درآورد و كتابخانه بزرگ مجدالدّوله را به عنوان اینكه از كتب ضالّه نجوم و حكمت است به آتش كشید و دولت دیالمه‌ ری را منقرض ساخت.

سلطان محمود در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و روز به روز نحیفتر گردید. در سفر ری مرض وی شدّت یافت و با این حال به خراسان آمد و در "بلخ"، مقیم شد و سپس در بهار سال 421 به "غزنین" آمد و پس از چند روز 23 ربیع الأول 421، پس از 61 سال زندگی فوت كرد.

بعد از مرگ وی پسرش "مسعود" بر عریكه قدرت تكیه زد.

afg بازدید : 1749 جمعه 12 آبان 1391 نظرات (0)


ولایت بدخشان:
از اماکن تاریخی بدخشان می‌توان از ویرانه‌های بهارک ( که در حاشیه شهر تاریخی بهارستان و لان شی آباد شده‌است)، اشکاشم و توپخانه زیباک و مقبره ناصر خسرو نام برد.


مقبره ناصر خسرو
 

تعداد صفحات : 32

درباره ما
کابل تی کا برای هر افغان خبری آموزشی سرگرمی تفریحی دوستی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مردم افغانستان به ویژه جوانان در انتخابات ۲۰۱۴ شرکت می کنند زیرا این انتخابات تغییر مشروع را در کشور به رقم خواهد زد؟
    ارتباط با ما

    http://prance217.rozup.ir/Documents/1.png

    http://prance217.rozup.ir/Documents/2.png


    شما نیز نویسنده سایت ما باشید

    افغانستان





    آمار سایت
  • کل مطالب : 1271
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 186
  • تعداد اعضا : 15
  • آی پی امروز : 408
  • آی پی دیروز : 118
  • بازدید امروز : 1,501
  • باردید دیروز : 358
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,820
  • بازدید ماه : 3,820
  • بازدید سال : 88,719
  • بازدید کلی : 942,005
  • من یک افغانی ام
    من یک افغانی ام
    وطنم در پی جنگ
    مردمم سر گردان
    دل من پر درد است
    قلمم سر گردان
    دل من غمگین است
    با دلم می جنگم
    غصه ها لبریزند
    عشق من جاویدان
    بر لب من خنده
    خنده ام از درد است
    درد هایم پنهان
    باز هم می خندم

    آری

    من یک افغانی ام
    روز ها در پی نان
    در پی کار حلال
    خسته از کشتن و مرگ
    در پی آرامش
    حرف گقتن بسیار
    تلخ و شیرین بسیار
    دل من خسته است
    راه رفتن بسیار . . .

    آری من یک افغانیم